خز و خیل...

 

با برو بچز یک نفر رو انتخاب  کردیم..

منتخب رو مجبور کردیم  که با خلوص مهمونمون کنه ... رفتیم بستنی بخریم....( به علت خود آویزونگی ، انصاف چاشنی کار کرده و نرخ رو خیلی بالا نبردیم!)

شونصد نفری ریختیم تو مغازه .. رفتیم سر یخچال آقاهه..

برا اینکه هی از بستنی همدیگه نخوریم و تف مالی نشیم خودمون خودمونو مجبور کردیم همه یه جور بستنی بخورن...

سر اینکه چی بخریم  ، مراسم دعوا را آغاز کردیم...

یکم بیشتر تو سر و کله هم زدیم..

چند تا چشم و گوش دیگری را در آوردیم...

یکم گیس دوست عزیزمون رو کشیدیم...

همه یخچال آقاهه رو به هم ریختیم..

یه لبخند ملیح به فروشنده زدیم…

یه لگد به پای دوست…

شدت صوت دعوا بالا رفت...

از اون زیر یه بستنی  اسنیکاله  پیدا کردیم...

خیلی مسرور شدیم..

صلح کردیم..

هیچ کدوم نمیدونستیم چه شکلیه... عکسش هم رو بستش نبود..( دهاتی هم خودتونین!! خب تا حالا نخورده بودیم!)

از فروشنده پرسیدیم این چه جوریه؟؟

آقاهه ( بعد از مدتی تفکر) گفت:  فکر میکنم اسنیکاله باشه!!!

با توضیحات کامل آقاهه( !! ) همگی چون کاملا متوجه شدیم این چیه  گفتیم : پس لطفا N  تا بدین...

از اون زیر زیر N-1  تا پیدا کرد ...

اما چون یه دونه کم بود...

.

.

در نهایت هرکی یه مدل بستنی که دلش میخواست برداشت اومد بیرون!!... پولشو هم از جیب خودمون دادیم!!

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

با غزاله تو کوچه راه میرفتیم که بحث شیرین انتخاب رشته گشوده شد…

از کنار یه سر باز؟ سرهنگ؟ مامور؟( همون دیگه!)  رد میشدیم که

غزال گفت: چی کار میخوای بکنی؟

من: این چند روزه خیلی دارم به مواد فکر میکنم… اولا هر کی میگفت مواد  میزدم تو دهنش..  ولی الان  خیلی خوشم اومده!!..

اون آقای همون دیگه : ... یه چند لحظه بعد یه چند لحظه بعد تر

ما: متاسفانه ندیدم که چی عکس العمل نشون دادیم... فقط با سرعت بیشتر قدم زدنمون رو کج کردیم که از اونجا دور بشیم!!

احتمالا همون موقع داشت به ستاد مبارزه با اراذل اوباش خبر میداد بیان ای معتادای موادی رو ببرن!!

 

 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
الهام جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:26 ب.ظ http://inspiration67.blogfa.com

دیگه با ما نمی گردی....عذیذ دل؟؟؟؟با کی رفتتین بستنی خوردین؟؟؟چرا به من خبر ندادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:((

آخه دوشنبهَ تو که پدایت نیستَ.. رفتی پیش دختر خالَتَ!!
یادَ باشهَ هنوز عزیز دلمیَ...
بستنی بخرَ..مرو مهمون بکنهَ..حتما با تو بستنی بخورمَ..
فدات شم

الهام شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:00 ب.ظ

قربونت برم که وبلاگ منو اون بغل گذاشتی و نوشتی الهام جونم

مگه تو الهام جون من نیستی؟؟؟

هژار یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:56 ب.ظ http://dj-hazhar.blogfa.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید
به دیونه خونه من هم سر بزن
نظر شما در مورد وبلاگم مهم است
منتظرم
بای

به تیمارستانتان سر مان را زدیم... نظرمان را هم اعلام نمودیم
دیگر منتظر نباش..

مترجم کوچولو یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:28 ب.ظ http://lemonrose.blogfa.com

آخی چه قدر بامزه بود جریان بستنی خوردنتون :)))
راستی لینکت رو هم گذاشتم..حالا نمی دونم این Blogard لینکت رو نشون می ده یا نه! (^_^)
به هر حال بازم میام...خیلی بامزه می نویسی.

شاد باشی (^.^)

مگه ما مسخره ملت تشریف داریم که هی میاین میگین با مزه بود!! خیلی هم طعم و مزش بد بود... دفعه دیگه خواستم بستنی بخورم مهمون تو میشم تا لذت ببری!!
این بلاگرد که چند روزه معلوم نیست چشه!!
منم لینکت رو گذاشتم
بازم بیا..
چشات با مزه میخونه..
تو هم همیطور...شاد شاد مثل همیشه

مسیح یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:46 ب.ظ http://www.shasooka.blogfa.com

سلام ؛ زبان طنز زیبایی داری . اما یک چیزی بگم : رفیقم رفیقای قدیم ؛ ااااااا آدمو دعوت کنن بستنی خوری آخرم مجبور بشی خودت پول بستنی رو بدی .
راستی ؛ یکی میگفت : بازم بنویس تا بیام..
best regards :masih

چشماتون طنز میخونه.. مگه زندگانی بنده خنده داره؟؟!!
آره.. بستنی هم بستنی های قدیم.. یادته ۱ قرون میدادیم یک کاسه بزرگ بستنی سنتی با خامه اضافه میخریدیم؟!!! چه روزگاری بود... چه زود گذشت..
ولی من از قدیم هم که سر ۱قرون ۲ زار بود همیشه دستم تو جیب خودم بود...
در ضمن : اون یکی هنوزم این حرف رو میزنه..

زهرا دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:10 ق.ظ

خیلی قالبت خوشگله

خودتم خوشگلی... تا حالا کسی بهت گفته بود؟؟!!
( بعد از اون همه جنگ خواستم دلت را به کف آورم)

تارا....ستاره کمیاب دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:43 ق.ظ http://3tara.blogsky.com

سلاااااااام عسیسم
خانومی ببین خیلی خوب پیش رفتین اول دعوا و گیس و گیس کشی و بکش بکش برای انتخاب یک نوع واحد بعد هم آخرش هرکی هرچی می خواست خریییییییید؟ ای ول حال کردم با این کارتون حال مغازه دار رو گرفتین بعد هم از اون طرف هم مغازه داره با توضیح واضحاتش حال شما رو جا أورد نهههههههههههههههههههه؟ خوب دیگه خوش باشید و همیشه به بستنی خوردن قرررررررربونت.

علیک سلام عسیس ترم
پس پیشرفتمون جای تقدیر داره.. به خودمون امیدوار باشیم..
بیشتر از همه دوستمون حالمون رو جا آورد که مهمونمون کرد!!!!!
حالا خوبه خودمونو آیس پک ننداخته بودیم... خرج اون بیچاره خیلی بیشتر از الن میشد!! نهههههههههههههههههه؟؟!
قربونت..

مریم دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:43 ق.ظ

حالا مطمئنی آخرش بستنی خریدین؟؟؟

ازش میپرسم بهت میگم..

علی دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ق.ظ http://kaskuo.blogfa.com

سلام مرسی از این که به من سر زدید
اره یوهو دیدی سال دیگه خونمون نبود

سلام... مرسی از اینکه به من سر زدید
خونتون کجا میتونه رفته باشه!!! مشکوک شده!! زیر نظر بگیرش

بارون دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:52 ق.ظ

اینجوریه دیگه. میتونیم از بین ببریم و میبریم. در ضمن چون نمیتونم اونو بزنم دارم مودب بازی در میارم و خودم رو در حد تعارف میزنم. آخه زور داره. ۹۰۰۰۰تومن بدی پول اسکن و رادیولوژی و بعد ببینی آقا داره روی عکسهات واسه دوستهاش آب پرتقال میبره. جای من بودی چیکار میکردی؟

یادم باشه بهش بگم دفعه دیگه که ۹۰۰۰۰ تومن دادی برا اسکن.. عکست رو قاب کنه بده بهت..بزنی تو اتاقت!! هان؟!!!
دیگه فچ کنم اونجوری به خودزنی نیفتی...

n&f دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.kaboootar.blogfa.com/

سلام دوست عزیز .
ممنون که به من سر زدی .
تو هموبلاگ جذابی داری .
موفقیت روز افزون شما را اط خداوند منان خواستارم و
امیدوارم عاشق باشید و عاشق بمونید .
بازم به ما سر بزن.
بازم ممنون.

سلام
مرسی
تو بیشتر..
به همچنین... تو هم موفق باشی..
عشق هم هنوز تکلیفم باهاش روشن نیست... بعدا دربارش دعا می کنیم
چشم
قربونت

دختری با کفشهای ورنی دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ق.ظ http://3436.blogsky.com

سلام


خیلی با مزه بود ..... اما بیچاره اون بستنی فروش که شما شیطونها ریخته بودید سرش


ممنون که سر زدی
موفق باشی

اون که خوب حال مارو گرفت.. حقش بود..
قربونت..
بازم در رفت و آمد هستیم حالا

مترجم کوچولو! دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:09 ب.ظ http://lemonrose.blogfa.com

وااااااااااااااااااااای عجب جوابیه های گذاشتی واسه نظر قبلیم!:دی.منظ جان چی بگم خوب؟!! شیطنتاتون برعکس بستنیتون بامزه بود دیگه :-*
باشه دفعه بعد بستنی بیا مهمون من!!با طعم گیلاس.خوبه؟
راستی مرسی که لینکم رو گذاشتی اگه پشیمون شدی هم می تونی لینکم رو برداری هیچ اشکالی نداااااااره.چون به قول خودت خیلی دیر به دیر آپ میکنم...اونم دلیل داره خوب!چون مطلب جالب پیدا نمی کنم بذارم اونجا ):
ولی من لینکت رو نگه میدارم به خاطره همون بامزه نوشتنت...
فراااااااااااااار :)) باز من این کلمه رو به کار بردم!! :دی

ببین سند دارم که مهمونم کردیا!!!
بستنی با طعم گیلاسسس؟؟!!!!!!!!! هر وقت بعد از این سکته ای که الان کردم از بیمارستان مرخص شدم برام بخر...
چرا پشیمون !!! ولی زود تر بنویس و آپ کن.. من به همون کمش هم راضیم..
خوشحالم که احساس میکنی بامزست...
فدات

پدرام دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 ب.ظ http://pedyol.blogsky.com

سلام..
از ولایت مزاحم میشم!..
میگما..حالا بیلاخره این انتخاب رشته شد؟!..جون به لبمون کردی که!!..
مواد هم خوبه ها..بشرطیکه بری سراغ اصلش..وگرنه میفتی تو خط ناخالصیدار و ازین دری وریها اونوقت مهتاد میشی!..
حالا بیلاخره این بستنی که گفتی مزه چی میداد؟!!..
....
بابت پست پایین هم..متاسفم..ایشالا همیشه شاد ببینمت..

به به ! !! آقا پدرام!!( میگم اسم تو راحته عوضش!)
آب و هوا ولایت چطوره؟!!
خانوم بچه ها خوبن؟!! سلام برسون به همشون.. از قول من اون کوچیکه رو هم ببوس..
آره .. بالاخره این انتخاب رشته کرده شد... فکر میکنم از زایمان سخت تر بود! هان؟؟!
بین خودمون بمونه ! مهتاد که شدم ولی فعلا زیر پوستیه کسی خبر نداره ( هیس! )
اون بستنی که گفتم رو چون یه دونه کم داشت نخریدیم... هنوز در حسرت اینیم که ببینیم چه مزه ای و چه شلکیه!!
حالا که پست بعد رو بخونی بابت پست قبل متاسف تر میشی...
تسلیت نگو که از تسلیت متنفرم..
قربونت.. ایشالا زود تر از ولایت برگردی..

امیر دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:54 ب.ظ http://www.108.blogsky.com

سلام گیلاس جان .

چی بگم والله ...
پرچم سفید نشون میدم....! تسلیییییم.

ممنونم که بهم اهمیت میدی.

سلام..
پرچم سفید را دیدیم... حالا بابت چی تسلیم شدی که من خبر ندارم؟؟!!! مطمئنی درست تشریفت رو آوردی؟؟!!
اهمیت که قابل نداره
شاد باشی..

تالینو چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:01 ق.ظ http://tallino.blogsky.com/

به من هم میگن گلابی
نمی دونم چرا
(راستش میدونم ولی زشته بگم)
این عکسام http://i11.tinypic.com/490zho9.jpg
منم با ۸۵۰۰ زدم مواد اهواز
دیگه ما هم رفتیم تو کار مواد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد