یه جورایی

 

 چرااا؟؟!!! چرا درست موقعی که تک تک سلولای بدنم عاجزانه اکسیژن طلب میکرد  فرستاده شدم توی خلاء و او....

و ا و فکر میکرد خلاء  ، آلودگی ها رو فیلتر میکنه!!!...

کاش وسیع تر می اندیشید! تنها کمی با وسعت دید بیشتر...

بیشتر از یک هفته است دارم خفه میشم و فقط...

ای کاش حداقل میفهمید...ای کاش حداقل میفهمیدند... می فهمیدند که دارند چه میکنند! ... با من.. با خودشون... با زمان... با زندگی...  ای کاش سیم ارتباط زبان و دل و عقلم وصل میشد... ای کاش بودی... میدونم درک کردی و میکنی و خواهی کرد!...ولی خیلی بد موقع بود! خیلی بد موقع... خیـــــــــــلی!! ... ای کاش اون زمان که استاد به شاگرد عزیزتر از جانش درس ژنتیک و بیولوژی و چه و چه میداد، میفهمیدی... شاید هم دانستی و نخواستی که بدانی...و این نخواستن و ندانستن دیگری را له کرد... به خلسه فرو برد... روح را از بدنش جدا کرد...آنچه نباید میگفت را بر زبان آورد و از آنچه پیش آمده غصه خورد...عذاب کشید...عذابی هزاران برابر سخت تر از آنچه  قسمتش میدانستی!!... ای کاش از حالت معلق بودن بین زمین و هوا و آینده و گذشته و حالی که وجود نداره در میومدم... ای کاش  انقدر ظرفیت داشتم که نلرزم... نشکنم... میتونم!... همینجور که تا قبل از تولدم تونستم... من یه کودک ۶ ماهه ام.. با همون خلوص و پاکی... کاش به این زودی متولد نشده بودم... کاش اینقدر زندگی رو نمیدیدم... کاش چشمانم و گوشهایم تا مدتی پس از تولد نابینا و نا شنوا می ماند...همیشه خدایی بوده و خواهد بود و همینک اینجاست!...و تو! تو خوووب میدانی ...

اینجا هوا کمه!.. نفس کشیدن سخته! خیلی سخت...خیلی...

دلتنگی برای تو نیست... بی قراری برای تو نیست... تو فراتر باش... شاید انسان نیستی... سِر شو!!.. بی تفاوت باش و نباش...

من اشک نریختم!... او گفت:‌آرام باش!... قلبم سنگین شده... وزنه ها اجازه نمیدن که تپش داشته باشه... ولی قلب باید ۲ بار بتپه تا قلب باشه!... دست هام ناتوان شده... ذهنم فلج شده... و میگویی فکر کن!.. بیندیش... بزرگ شو... بچگی ات را دوست دارم اما همین بچگی ات بیزارم کرده..

شاید خسته شدم... شاید کم آوردم... نه! .. هرگز.... میتونم... میدونم... چرا خسته؟؟!! ... تا آخرش راه زیاده... قول دادم!...

 قلبم...!!!

حوصله ندارم!!!...

 

پ.ن: سعی نکن بفهمی که چی برای کی و برای چی نوشتم!! شاید خودم و خودت و خودش و خودمان و خودشان هم نفهمند که در آن زمان چه گذشت چی شد... یه مقدار به هم ریخته ام!

 

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

خب حالا که همه مشکلات حل شده یکی بیاد تکلیف منو با این سرماخوردگیه بی همه چیز روشن کنه!!! به نظر جامعه نسبتا محترم پزشکی چرا بعد از یک هفته، با وجود استعمال هر گونه قرص و شربت و آمپول و دخانیات و مایع ظرفشویی و  چی و چی، هیچگونه بهبودی در حال من حاصل نمیشه؟؟!!! این تبه هی میگیره هی ول میکنه!!!  البته  از حق نگذریم یه تغییری کردم!!صدام روزای اول نگرفته بود که خدا رو شکر از وقتی داروهام رو سر وقت استفاده میکنم  تاثیر گذار بوده و  الان  قادر هستم صدای خروس رو بهتر از  خودش و باباش  شبیه سازی کنم!!!  آی مااااادر!!!! دیشب فکر میکردم خوب شدم! یه بسته چیپس رو تا ته تهش خوردم... صبح دوباره همون خروسی شدم که چند روز پیش بودم!!

یه آقایی توی فامیل ما هست ،الان ۶۰ سالی سن داره و خودش چند وقت پیش با قامتی استوار ،سربلند و مفتخر  همه جا جار میزد که ۳۰ ساله آمپول نزده و بعدش به ریش بقیه میخندید!! البته در ادامه  مجبور بود با قامتی نیمه خمیده و سری در گریبان توضیح بده که از آمپول میترسه و هیچ وقت زیر بار نرفته که سوزن بهش بزنن!! 

 چند روز پیش مثل بمب همه جا پیچید که فلانی  دندون درد گرفته و مجبوره روزی ۲ تا آمپول آنتی بیوتیک به مدت ۱ هفته بزنه!!!

جون شما انقدر دلم خنک شد که حد نداره!!! حال کردم اساسی!!! مرد انقدر سوسول باشه نوبره والا!!

 

 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

 از طرف مرجان جون به ۲ تا بازی دعوت شدم

 

اولیش اینه که آهنگهایی که ازش خاطره دارین با ذکر نام خواننده و شاعر و بقیه سیاهی لشگرا نام ببرید

خب از اون جایی که من پدر کشتگی دیرینه با موسیقی دارم و تا الان برای همه آشکار شده ،زیاد وقتی میشنوم توجه نمیکنم و برای همین چیزی یادم نمی مونه!

 

اما از این چند تا خیلی خاطره دارم! و خاطره داشتن دلیلی بر علاقه داشتن به اینهایی که نام میبرم نیست!

 

۱- همین آهنگ وبلاگم ! غوغای ستارگان که شکیلا خونده... البته همین حس رو  با اونی که اصفهانی هم خونده تقریبا دارم...

۲- آسیمه سر رسیدی   از غربت بیابان

دلخسته دیدمت از      آوار خیس باران .....

که اصفهانی خونده

وقتی اینو میشنوم توی دلم خالی میشه و یه استرس توام با هیجان دارم... یاد جاده  و جنگل های عباس آباد توی شب میفتم!!! خوشحال میشم و اشک میریزم!!!

۳- وای از دست این دختره  ...

فرشید امین خونده!!!  یه خاطره خاصی دارم که حالا بماند.. ولی با یه همچین آهنگی که ملت قر میدن من گریه میکنم!

۴- تو عزیز دلمی ... منصور ... این آهنگم همه غم و غصه هام رو یادم میاره!!!

۵- بارون ... سیاوش قمیشی ... شادم میکنه!!!

 

بسه دیگه!!!

 

بازی بعدی اینه که  نظر دیگران رو نسبت به خودمون بگیم

 

خودم میگم اینجوریم : لجبـــــازم.. عجولم.. گوش خوبی برای شنیدن حرفای بقیه ام...با اراده ام و اگر کاری رو  بخوام باید انجام بدم... احساساتم خیلی قاتی داره و بد موقع کنترلش از دستم خارج میشه...تو دلم هیچی نیست و بی شیله پیله ام... نفرت تو دلم نمیره...مستقلم...بچه ام اما از یه جهت دیگه!!... سعی میکنم همه رو دوست داشته باشم...مغرورم اما خودبین نیستم... دل نازکم... ریسک پذیرم...رویا پرداز نیستم... خیلی  همه چی رو میخوام از صافی منطق و دودوتا چهارتای عقلی رد کنم... حرف دلم رو خیلی توی خودم میریزم ... چرت و پرت زیاد میگم... خیلی دیر به آدما اعتماد میکنم ولی اگه به کسی اعتماد کنم  زیادی اعتماد میکنم و  در اثر کوچکترین چیزی هم سلب اعتماد میکنم!... وقتایی که ناراحتم شادتر نشون میدم مگر اینکه  وضع روحیم زیادی خراب باشه!! که دیگه تابلو میشم! و ....

 

مامانم میگه اینجوریم: لجبازم... مسئولیت ناپذیرم.. با اراده ام... با پشتکارم... عاقلم.. درکم از مسائل بالاست... خوش سلیقه ام.. با ادبم و احترام رو حفظ میکنم... شل و ولم... مرموزم... کم تحملم... خلاقم... برای مردم و بیرون از خونه  زیادی شادم!!... خونگرمم... روابط اجتماعیم خوبه... احساساتم رو بروز نمیدم... مستقلم

 

خواهرم میگه: حسودم( هر وقت میگه حسودم مامانم با کفگیر میزنه تو سرش و میگه دختر من اصلا حسود نیست و دعواشون میشه!!!) بی احساسم... سنگ صبور و گوش خوبیم... خیلی مسخره میکنم و ول حرف میزنم... مهربونم... در مواقع سختیها زود میشکنم و اشکم درمیاد... با جنبه ام... شل و بی حالم... بی شیله پیله ام...شوموس و دوست داشتنی ام

 

بابام میگه: حرکات بچه گانه  زیاد دارم اما عاقلم و بزرگتر از سنم فکر میکنم... میشه روم حساب کرد... با ارادم...توقعم زیاده... مسئولیت ناپذیرم...  شلم!!! یعنی خیلی شلم!... با ذوقم..

 

خاله ام میگه اینجوریم: با مزه ام و شاد... عاقلم... با اعتماد به نفسم... مهربونم... با گذشتم.. مسئولیت ناپذیرم...

 

عمه ام میگه اینجوریم:  خیلی بی احساسم! خاک بر سر بی احساست.. بی غیرت.. بی احساس... اه اه اه... سیب زمینی بی رگ و بی حس و  بی اشک و همه اینا... آخه اسم تو هم دختره؟؟؟!!.... ایشششش

 

... میگه اینجوریم: مهربون باهوش  دل رحم و دل سوز  شیطون خوش برخورد  خوش صحبت  خنده رو  دنبال کارایی که باید بگیرم رو نمیگیرم مثل... هزار بار گفته لجبازم! تازه بچه بازی هم زیاد دارم

 

  

نظرات 12 + ارسال نظر
ذهن پوچ سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 ق.ظ http://sange-sabour.blogsky.com

تو هم مثل من یه ذهن پوچ بیشتر نیستی..اما نه به پوچیه من نمی رسی....
خسته نباشی.......
در ضمن هر جور که هستی فقط می خوام خودت باشی.خود خودت . خودتم از خدات اینو بخوا...

داداچ من باز اومدی اینجا بازیت گرفت؟؟!!!
من میگم گله!!!
سلامت باشی جانم!
خودمم دیگه! پس کیه؟؟!! بقال سر کوچه که اکبر آقا بود!!

سارا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:37 ق.ظ

لجباز...یه دنده....ننر...لوس...موش بخورتت...عبصانی....وووووووووووی... :دی همین =))

خودتی خودتی خودتیییییی ماماااااااااااان.... زبوووووووووووووون
بی ادب

نرجس سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:23 ق.ظ http://narjess.persianblog.ir

به به چه دختر نازیjavascript:void(0);
javascript:void(0);

چشم نزنی بچه مردمو!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 ب.ظ

آب خنک بدم خدمتتون؟؟!!!

فاطمه.خ سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:33 ب.ظ

منظ جونم سلام . دلم یه عالمه برات تنگه...نمی دونی چقد وبلاگتو دوست دارم که..هروقت دلم برات تنگ می شه هروقت دلم برا بچه ها تنگ می شه هروقت دلم برا اون لحظه هایی که با هم می خندیدیم تنگ می شه میام و اینجا و کلی حال میکنم .
به نظر من تواینجوریی:شیطون..شاد..پرانرژی..به قول مامانت روابط اجتماعیت خوبه...و دوست داشتنی
امروز یاد کلاس سوم افتاده بودم که نزدیک عید تو یه شعر خوشگل پای تخته نوشته بودی و همش می خوندیمش ولی هر چی فک می کنم یادم نمی یاد چی بود کاشکی بنویسیش زیاد زیاد زیاد دوست دارم گیلاس جونم

سلااام فاطمه جوووونم
الهییی!!! خب منم وقتی میبینم شما میاین اینجا کلی حالم خوووف میشه :دییییییی
دلم هم برای همه تون یه ذره شده!!

خیلی خوشحال میشم اگه اونجوری که تو میگی باشم!!!! باور کن!!
:دییییی

آخییی!!! خوب شد گفتی!!! هفته دیگه حتما میذارمش! زیرشم مینویسم فقط به خاطر تو!!!
منم دووووشت دالم عجییییجم
بووووووس

دخمل خوشگل سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:32 ب.ظ

سلام در مورد قسمت اول نوشتت که اصلا نفهمیدم که چی میگی کلا به نظر من تو دختری هستی که اصلا بهت نمیاد اینجوری بنویسی و کلا ویژگیت اینه که دوست خودمی و ضمنا خاک بر اون سر نمک نشناست کنن من کی همش تو رو له کردم نامرد ( به جز دیشب و امشب و فردا شب و شب های دگر هم ؟؟؟؟!!!!!)

تو غلط کردی!!! باز درباره چیزی که به تو ربط نداشت نظر دادی؟؟!!!! گفتم که تلاش نکن! میدونستم امثال تو نمیفهمن!!!
بووووس
باور کن چیز خورت کردن جدیدا!! تا اون موقع که دوست من بودی و زیر دست من نمک پرورده بودی انقدر دز خشونت خونت بالا نبود ننه!!!
بوووووس
آرووووم باش فاطمه جااان!!!

بیتا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:01 ب.ظ http://www.bitaee.blogfa.com

سلام..
گیلاسی..دخترم..عزیزم..گلم..خوشگلم..عسلم..ملوسم...چرا انقدر آپات طولانیه؟هان؟جواب منو بده گلم! خوب خوشگلم ما هم کار و زندگی داریم.. می تونی یه آپت رو به چند آپ پی در پی تبدیل کنی.. حالا بگذریم..قسمت اول آپت رو که مسلما نفهمیدم چی شد خودت گفتی زیاد به دوگوله فشار نیاریم..
میگم این مورد آخر در مورد شخصیتت رو مثلا کی داده؟خوبه خودت هم باورت نمی شه همچین کسی تو باشی

سلام بیتا خانم کنکوریه کم پیداااا
جوونم؟؟!! جووووونم؟!! جووونم؟؟!! با منی؟؟؟؟؟!! آب قند بیارین..
خب طولانیه دیگه!!! تا هرجاش حسشو دارین بخونین! من یه دفعه قفل فکم باز میشه هی مینویسم بعد نیگا میکنم میبینم وااای باز زیاد شد!!!
آره عزیزم نمیفهمین! البته خودم میدونم چی نوشتما!!!
توهمی بیش نیست!!! دوست داشتم یکی بهم بگه اینجوریم!!!
اینم نمیفهمی! برو بعدی..

فائزه سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:06 ب.ظ


سلام منظ جونم دلم برات تنگیده خوبببببببببببی؟
چقدر مهارت داری ادمارو گیج کنی خیلی با حال نوشتی
منظ چه جوری دلت اومد که دلت خنک بشه خب طرف از امپول می ترسه دست خودش نیست که خب منم از امپول می ترسم حتی یه بار از مطب دکتر فرار کردم مامانم نفهمید من رفتم طرف خونه بعدش مامانم فکر کرد من گم شدم بعد اینقده دنبال من گشت و من و پیدا نکرد ... ادامه سریال را در قسمت بعدی بخوانید
یه جورایی خیلی شبیه منی به غیر از قسمت اراده که من اصلا ندارم و قسمت مسئولیت پذیری که من زیادی دارم ولی در کل حرف نداری و دوست جون خودمی
منم می ام اینجا مثل فاطمه چون دلم برای بچه ها خیلی خیلی تنگ می شه
خیلی دوستتان دارم خوب خوب درس بخوانید
خیلی خیلی التماس دعا
۱۰۰۰۰۰ تا بوس
خدافظ

سلاااام فائزه عزیییییییزم
من خودمو اینجوری تخلیه روانی میکنم اونوقت رفیقمون میاد میگه باحال نوشتی! لطف دارین!!! سعی میکنم بیشتر روانی بشم از این به بعد!!! فائزه وقتی اون متن به قول تو گیج کننده رو مینوشتم یه آبغوره اعلایی کگرفتم که بعدش حالم جا اومد!! :دیییی

خب منم از آمپول میترسم!!! ولی برای مردا زشته این بازیا!!! از قدیم گفتن: پسرا شیرن مثه شمشیرن... دخترا موشن... غلط کردن!!

تو که دیگه وضعت خیلی خرابه مادر! یادمه اول دبیرستان واکسن زدی بعد از ترس غش کردییییییییی
برای همه هم تعریف کردما!!!

منم مسئولیت دارم! البته اگه بخوام که نمیخوام! همش برمیگرده به اون اراده! خیلی وقتا یه شخصیتی در زمینه مسئولیت از خودم نشون دادم همه به عقلشون شک کردن!!! ما اینیم دیگه!!!

منم دلم خیلی تنگ شدهههههههههههههههه
خدا بگم اووون فاطمه رضا.. رو چی کارش کنه !!! گوولمون زد!

منم دوشتتون دارم! ولی درس رو فهلا بیخیال!!!! ( من هفته دیگه نیم ترم دارم ننه جان!!)

بوووووووووووووووووس

مرجان سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

مرسی گیلاسک ! انگار بازی رو بازیدی یعنی انجامیدی

اون آهنگ محمد اصفهانی رو منم دوست دارم

میگم گیلاسک ؟ همه که گفتن شل و ولی یعنی واقعا شل و ولی ؟ ((=

حالا اون نقطه چینه آخری کی هَه ؟ :دی بی افته دیگه آره ؟ :-پی

خواهچ میشه مرجونی جون
شما دستور فرمودین ما هم از ترس جونمون بازیدیم

بببین مرجان من راهنمایی که بودم یکی از دوستام میگفت میترسم بهت دست بزنم! آخه پخش زمین میشی! البته انگار الان بهتر شدم ولی کلا استحکام ندارم!!!!

آره جانم!!! بی افمه!!! جیگرمه!!! حسوووووووودی میکنی؟؟؟؟

شمیم چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:08 ق.ظ http://shamim-26.blogsky.com

خواستم بگم منم بیشتر به عمه خانوم موافقم

هر بلایی سر عمه خانوم آوردم دستور میدم سر شما هم بیارن!!

اربابیران چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:40 ب.ظ

سلام گیلاسی
ما که آخرش نفهمیدیم این پستت سرش چی بود تهش چی بود!
یه پست بهتر بذار بابا!

سلام عزیزم
حالا تو چرا دنبال سر و تهی؟؟!!! وسطشو بچشب جانم!!!
چشم!!! به چند خط بالاتر مراجعه فرمایید گویا از نظر همگان بهتر است!

mohammad چهارشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:07 ب.ظ http://gamesgold.blogfa.com

باسلام و خسته نباشید خدمت شما و همکارانتان سایت خوب و پرمحتوایی دارید از این بابت به شما و همکارانتان تبریک میگوییم ما مایل به تبادل لینک با شما هستیم اگر شماهم راغب به این امر هستید مارا با نام فروش بازی کامیوترجدید لینک فرمایید و در بخش نظرات سایت www.gamesgold.blogfa.com نظر خود را مبذول دارید تااین امر صورت گیرد با تشکر و ارزوی موفقیت روزافزون برای شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد