خونه ی ما!

شنیدین میگن طرف مثه خر توی گل مونده؟؟؟  ببخشیدا! ببخشیدا!! الان دور از جونمون  ما نماد کامل چنین انسانهایی هستیم! یعنی  دسته گل بزرگ تر از این نمی تونستیم به آب و باد بدیم!

توی خونه خودمون نشسته بودیما! واقعا نمیدونم چی شد که  یه دفعه خوشی زیره همه جامون زد و یهویی برداشتیم خونه هه رو کنفیکون کردیم که هیچی ازش باقی نموند! الانم بعد از 4 ماه رسما به غلط کردن افتادیم! و شدیدا اعتقاد پیدا کردیم که ما هیچ وقت دیگه نمی تونیم بریم سر خونه ی خودمون و در خانه ی مادربزرگه ابدی شدیم!

(همون 4 ماه پیش )در ابتدای امر که اولین کلنگ رو زدیم رفتیم یه تیم معماری و طراحی داخلی ساختمان  رو برداشتیم آوردیم و گفتیم این شما و این خانه ی ما! هر غلطی میخواین بکنین که خوب بشه! ... ما یه مشکل بزرگ داریم  که بابام کار هیچ کس رو قبول نداره! حالا اصلا این مهم نیست که طرف داره چند تا مجتمع بزرگ  و هتل توی کیش و دبی میسازه و یکی از بهترینها توی ایرانه! مهم اینه که بابای من کار هیچ کس رو قبول نداره!  و به همین دلیل  بعد از چند روز بابام اومد گفت اینا رو ردشون کردم! 4 تا دونه دختر بچه و جوجه مهندس بودن که خودم بیشتر از اینا حالیم میشد! و اینگونه بود که قرار شد ما طراحی کنیم و بعد به طراح نظرمان را بگوییم تا اوکی بدهد!

***

اون شومینه هه یادتونه که گفتم خرابش کردیم . بعد در وجود یا عدم وجودش شک داشتیم؟ بالاخره به این نتیجه رسیدیم که بودنش خوبتره! بعد بابام میگفت شومینه سنگی دوست داره! ما می گفتیم شومینه سنگی داهاتی و قدیمیه و شومینه چدنی خوبه! از اونجایی که 3 نفر میگفتن چدنی و یک نفر میگفت سنگی، و کلا در خانواده ما اکثریت آرا اهمیت داره، قرار شد که شومینه سنگی بزنیم!... تقریبا 10 روز از شوش گرفته تا الهیه هر چی مدل شومینه سنگی بود دیدمان کردیم! هیچگونه بروشور و ژورنال و سی دی و چه و چه هم باقی نموند که ما در این زمینه ندیده باشیم! بالاخره بعد از پایان شب دهم کل خانواده در یک مدل سنگ و آجر  به یک نتیجه واحد رسیدن !

روز یازدهم قراردادی در این زمینه با شومینه کار بسته شد!

صبح روز دوازدهم مامانم از خواب بیدار میشه و تا چشم باز میکنه قبل از سلام به بابام میگه: ولی من دلم شومینه چدنی می خواستاااا !!!

بابام هم میگه: پس چرا زودتر نگفتی؟ حالا که تو دلت چدنی میخواد پس چدنی میزنیم!

و اینگونه بود که الان ما داریم  همون بلایی که در زمینه سنگی به سر خودمون آوردیم در زمینه چدنی هم میاریم!!! دعا کنید آخرش به طور کل پشیمون نشیم!!!

***

اون کاشی قرمزا یادتونه؟؟ خدا رو شکر به محض اینکه خریدیم دادیم دست کاشی کار تا قبل از اینکه نظرمون عوض بشه  بچسبونه به دیوار!

 همه کاشیها رو که نصب کردن آخر کار 4 متر کم اومد! زنگ زدیم به فروشندهه و گفتیم زودی 4 متر بفرست! بعد الان چه فک کردی؟؟؟ حالت ایده آلش اینه که آقاهه گفت : به روی چشم! همین الان درو باز کنید که جنسا پشت درتونه!! ولی اصولا ما یه جای کارمون گیره!  آقاهه گفت: از اون هفته تا حالا این نوع کاشی نایاب شده و حتی 1 متر هم دیگه پیدا نمیشه!! خلاصه ما مونده بودیم و 3 تا سرویس که همه جاش  از یک نوع کاشی شده بود به جز 4 مترش! گشتیم و گشتیم و گشتیم تا بالاخره یه نفر برای ساختمونش از این کاشی خریده بود و 6 متر اضافه اومده بود. 4 متر که نداد هیچ! 6 متر را به دو برابر قیمت به ما انداخت! ( جهنم و ضرر!)

بعدش یک نوع سرامیک برای کف سرویسها پسندیده بودیم که با کاشی ها ست بود و قرار بود یک هفته بعد برامون فرستاده بشه! از اونجایی که هر کسی این کاشیها رو خریده بود با سرامیک کفش خریده بود، بنابراین کف هم نایاب شد و از طرف شرکت مشخص شد که فقط یک نمایندگی در کرج از این نوع موجودی داره و اونم دو برابر قیمت به ما انداخت! ( ایشالا کوفتشون بشه!) 

سنگای کف کل اتاقای  خونه رو کندیم تا سرامیک کنیم!

حالا که خدا رو شکر سرامیکا رو زودی خریدیم که از خطر نایاب شدن در امان باشیم، بابام هنوز مطمئن نیست که سرامیک بکنیم و میگه هیچی سنگ نمیشه!...  بعد از چند روز مخ شویی نظرش رو نسبت به سرامیک مثبت کردیم!

حالا دیروز مامانم اومده میگه: کف اتاق خوابا رو عمرا نمیذارم سرامیک کنیم! الان فهمیدم دو روز دیگه زمستون میشه و با سرامیک هیچ جوری اتاق گرم نمیشه! فقط پارکت برای کف اتاق خواب خوبه!!

حالا ما هم میخوایم سرامیکا رو پس بدیم به جاش لامینیت یا پارکت بگیریم! ( هنوز بین این 2 تا آخری هم مردد هستیم!) فک میکنم آخرش کارمون به موکت ختم بشه!

و اینگونه بود که الان ما فقط کار کاشیهای دیوارامون تموم شده  و کلا کفمون لخت مونده!

***

 الان خیلی وقته طراحی کابینتای آشپزخونه آماده است و تصویر نهاییش در کنار دسته منه! قرار دادش هم بسته شده!

اونوقت امروز صبح مامانم میگه: گیلاس؟؟

میگم : بعله؟

میگه: عصری زودتر بیا دو تایی با هم بریم  خیابون! یه کم دیگه این مدلای کابینت رو ببینیم! من هنوز توی رنگش مطمئن نیستم!

گیلاس: جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!  مامان بسه دیگه!!!!!  گومب ( صدای بسته شدن در)

فراااااااار

***

از همون اولش گیلاس و مامانش میگفتن دیوارا باید کاغذ دیواری بشه و باباهه میگفت فقط رنگ ولاغیر!!

لاجرم الان هنوزم داریم توی سر و کله هم میزنیم و به نتیجه نرسیدیم که رنگ باشه یا کاغذ ! هیچ کدام از طرفین هم حاضر نیستن کوتاه بیان!!

***

میبینید که چقدر کارا مونده تا این خونه تموم بشه!

دیگه از بقیه کارا هیچی نگم بهتره!

 واقعا خسته شدم و شدیم! اینا درد دلی بیش نبود!

اعصابم شدیدا به هم ریخته و فقط دارم حفظ ظاهر میکنم!

اگر از اول می دونستیم که انقدر طولانی میشه یه جایی رو اجاره میکردیم. ولی الان خونه ی مادربزرگه هستیم و هیچی نداریم! یعنی فقط خودمون اومدیم و تختامون و چند دست لباس تابستانی! اگه هوا سردتر بشه حتی یه دست لباس زمستونی هم نداریم که  محض رضای خدا از سرما نمیریم!

هیچی هیچی هیچی ندارییییم!!! داریم توی فقر مطلق زندگی میکنیم ! میفهمی دارم چی میگم؟؟؟؟

از همه بدتر هم اینه که تا یه نفر آشنا به ما میرسه میگه: هنــــــــــــــــوز این خونه ی شما تموم نشده؟؟ ( با حالت کشدار و تمسخر آمیز بخوانید لطفا!) تا کجاهای آدم رو این حرف میسوزونه!!

گریهههههههه

نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:22 ب.ظ

دلیلش طولانی تر از اینه که من بخوام بگم ای میوه ی مفید !

دلیله چی اونوقت؟؟

جیمز سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ب.ظ http://www.Pinkyoyo.blogfa.com

بالایی من بودما!:دی

اوکی

داستانک سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 ب.ظ http://haleheshgh.persianblog.ir/

مرسی

زیر نور ماه سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:26 ب.ظ http://lemonrose.blogfa.com

نااااااازی غصه نخور گیلاس..بیا بخلم! با هم همدرد هستیم یه جورایی!!
ما هم الان دیگه کم کم یه دو سالی داره میشه که آواره شدیم سر همین مدل خونه عوض کردن!! حالا مگه درستم میشه.....تازه ما به بخش پر بحث طراحی داخل خونه نرسیدیم.. بابای من هم تو مایه های بابای تو و مشکل پسندی و نظر عوض کنی مامان تو رو داره!!خلاصه اینجوریااااس...
به ما نه تنها دیگران نمی گن پس خونه تون کی تموم میشه؟ خودمون هم از خودمون می پرسیم!! و این که چه شانسیه ما داریم!! و هی می سوزیــــــــم ..

روحیت قوی شد حالا ؟

گریههههههههه
ای بابا! پس شما هم مثل ما زیادی خوش بودین؟؟؟
گریههههههه
ایشالا خونه ی شما هم زودتر درست بشه برین زندگی کنین! آوارگی و کارتن خوابی بد دردیه فداتشم!
ما خودمون هیچ امیدی نداریم! برای همین از همدیگه نمی پرسیم!

الان روحیه ام فولادی شد جانم!!

احمد چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:08 ق.ظ

سلام گییییییییییل
ببین! نگران بابات نباش منم یه رفیقی دارم باباش تو همین مایه های ایول مهندسی و ایناس! ما هر دفه میرفتیم خونه شون میدیدیم یه ور رو خراب کردن دارن باز سازی میکنن. من تو خونه اینا با انواع موضوعات معماری و همینطور نرخ کارگر آشنا شدم. اینا یه زمین داشتن تو اوشون فشم که هنوز بعد از دوسال ساختمون سازی بناش تکمیل نشده. همیشه یکی از آرزوهای ما رفقا بود که یه روز بریم تو اون ساختمون تکمیل شده دور هم بشینیم ورق بازی کنیم و چرند بگیم و بخندیم! الانم که بنده در غربت هستم هنوز اون بنا تکمیل نشده!!!

ببین از من میشنوی شوهر داری ( فنون رام کردن شوور ) رو از مامانت یاد بگیر! حال کردی چه جوری تو یه لحظا ماهیت شومینه رو عوض کرد؟

کاشی و اینا هم که خوب حالا که شما یه اشتباهی کردین و قرمز شده اما از من میشنوی موقع دست به آب یه مراقب ببر با خودت

کابینت رو قهوه ای بزنین دیوار رو هم کاغذ دیواری

حالا راستی! این خونه شما هنوز تموم نشدهههههههههههههههههههههههههههههه؟؟

عزت زیاد

سلاااااام
ببین فک میکنم این رفیق تو پسر بابای من باشه! منم که داداش ندارم ! بنابراین بابام احتمالا یه زن دیگه داره که پسرش رفیق تو هستش! چون بابای منم الان ۴ سال هست که داره یه جایی رو میسازه! فک میکنم تا عید دیگه تموم بشه! البته اونجا رو تفریحی میساخت! بخواد سریع کار کنه هم کارش درسته! الان هنوز یک سال نشده داره ۱۰ واحد رو تموم میکنه! ( احتمالا اون ۱۰ واحدیه مال اون یکی زنشه که سریع داره تموم میشه!)

آره ! توی یه لحظه! فقط کاش اون یک لحظه قبل از اون ۱۰ روز دیده میشد و ما انقدر خیابونا رو گز نمی کردیم!

کابینتمون قهوه ای و طوسی و نقره ای هستش! من که خیلی خوشم اومده!

جیییییییییییییییییییییییغع

سعید(یادگارهای یک درخت) چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:42 ق.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

سلام
می خواستم یه جریانی رو واست تعریف کنم در همین خصوص که گفتم بهتر بعنوان یه آپ جدید ازش استفاده کنم پس برای دیدن نظر همردیف به وبلاگ مراجعه شود لطفا

دوم منتظر باز شدن صفحه نظرات بودم که یهو چشم افتاد به لیست پیوندهات و یهو چشای خواب آلودم باز شد و خیلی خوشحال شدم مرسی

سلام!
خجالت نمی کشی با این جریان تعریف کردنت؟؟؟
یه کم دیگه ادامه میدادی معلوم میشد اون خانوم و آقا مامان و بابای منن!!
خندهههههه

خواهش میشه :دی

خانوم زیگزاگ چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ب.ظ http://Daily.30n.ir

خوبه که! هم تنوعه هم تفری!!!
راستی تو خونه ی شمام که مثه خونه ی ما فرزند سالاری و زن سالاریه کلن!!!!!!

حالا که خیلی دوست داری ایشالا از این خوشیا برای شما هم پیش بیاد! ما که بخیل نیستیم!
به نظر من توی خونه زن و بچه دارن صبح تا شب زندگی میکنن! مردی که بیرون کار میکنه حق نداره در مورد داخل خونه نظر بده!! ( یعنی جرا ت داری این حرف رو جلو مردا بزن!)

ستاره چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:24 ب.ظ http://star1387.blogfa.com

ببین این قدر غصه نخور درست می شه
در مورد اتاق ها برای گرم شدن از همه بهتر همون موکته چون الان کف پاهای من در حال یخ زدنه
در مورد سنگ و سرامیک و رنگ دیوار به نظر من حق با پدرته ..تمیز کردنشون راحت تره
در مورد شومینه نظری ندارم چون اصلا فرق چدن و سنگ نمی دونم
.....کلی نظر از خودم در وکردم
اگه اجازه بدی لینکت کنم

امیدوارم درست بشه! هر چه زودتر! و به بهترین شکل ممکن!
نه بابا موکت خیلی بده! هم کثیف میشه! هم مثل جاروبرقی به خودش آشغال میگیره! ما هم همه به جز مامانم گرمایی هستیم!
ولی کاغذای جدید قابل شستشو هستن و قشنگتر!
سنگ هم قبلا داشتیم! حتما باید بعد از یه مدت پولیش و واکس بخوره تا براق بشه ولی سرامیک همیشه شفاف هستش!
به هر حال از نظراتتون ممنونم :دی
شما با بابام به تفاهم میرسین!
منم لینکت میکنم

سعید(یادگارهای یک درخت) چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

البته خدمت شما عرض شود که بنده بخاطر احترام به خانمهای محترم برخی قسمتها رو سانسور کردم تا دست آویز مردهای بی جنبه نشه
بازم مرسی

آره جون عمه ات!
کلا شما مردا خیر ببینی کار انجام میدین!

سعید(یادگارهای یک درخت) چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:21 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com/

من دوتا عمه دارم که رو یکشون که عمه ناتنیمه خیلی تعصب دارم تا این حد که وقتی شوهر عمم رو هم می بینم بعضی فکرا میاد به ذهنم میخوام خر خرشو بجوم
دومی عمه تنیمه که در آستانه حدود ۹۰ سالگیه که خیلی کم می بینمش
اول موضعت رو مشخص کن که در مورد کدوم عمم صحبت کردی امیدوارم اولی نباشه که احیانا مجبور می شم خودمو بکوشم چون به تو دست رسی ندارم در مورد دومی آزادی
در ضمن من متاسفانه تو بیمارستان عوض شدم در واقع من دختر بودم اون پرستار خیر ندیده بخاطره یه مشت دلار منو عوض کرد پسر شدم بخاطر همن کسی باور نمی کنه من بخوام هوای دختر ها رو داشته باشم

مطمئن باش من به عمه دومیت کاری ندارم! منظورم همون اولیه بود!!
دومیه حال نمیده از جونش مایه بذاریم!!
چشمک
ایشالا جفتشون رو خدا براتون نگه داره

در ضمن اگه نمی گفتی هم حدس میزدم این مشکل رو داشته باشی! تابلویی اصلن!

از آقا موشه پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:16 ب.ظ

خوب آدم هرچی بزرگ تر میشه جلب تر میشه شیطون ترم میشه

سلامون علیکم
کیف حال ؟؟ خدایی خدا به دادتون برسه حالا خونه مادربزرگ دریت هستی یا مادریت اگه خونه ننه بزرگ مادریت هستی که خدا بیامرزتت :دی من که عمرا بیشتر از ۳ساعت تو خونه مامان مامانم (ننه خانوم) بتونم بمونم

خوب اینکه تنوع طلبین ماله خوش سلیقه بودنتونه بهترینو انتخاب میکنین باز شک دارین
جون خودم طراحی خونتونا میسپردین به خودم آن همچی حل بود
خوب بریم سر ساختمون گیلی اون بیل منو بردار بیا آقا شومینه جزء مهمترین اجزای خونست خیلی مهمه چطوری باشه گیلی کلنگو بیار :دی خوب اگه دیوارا کاشی شده شومینه چدنی بهتره اگه سنگ بود شومینه سنگی (در کل سنگی خیلی قشنگتره ) خوب میرسیم به کف آقا به نظر من سرامیک اصلا مناسب کف اتاقو سالن نیست جان خودم تو خاطرهای آینده میای مینویسی فلان مهمونمون لیز خورد اون یکی رفت تو دیوار اونیکی رفت زیر میز چه قالی بکنی چه موکت چه هیچی بازم لیز بازاره فرشارو باید هی بکشی بالا فردا همش جمع شده دم اتاق :دی
بنایی در کل خیلی خسته کنندس
اوه اصل کاریو یادم رفت آقا دیوار باید کاغذ دیواری باشه

حال کردی سلیقه رو بیام خونتونا یک ماهه تموم کنم بره پی کارش ؟؟؟

همین نویسندگیه دیگه وبلاگ نویسی یعنی همین توام که خوب مینویسی

حالا فک کن ببین چه جوری میتونی شیطنته خودتو توجیه کنیا!!

مادر بزرگ مادرم هستیم! انقدر از خاله و پسر خاله میگم نفهمیدی یعنی؟؟؟

میدونی چیه؟؟ کلا دنیا روی سلیقه ما ۴ تا میچرخه! به جون تو!!

نه بابا! دیواره سرویسا رو فقط کاشی کردیم! دیوار اتاق رو که کاشی نمیکنیم ضایع است!
کف رو هم دقیقا به این دلیل سرامیک کردیم که من موضوع برای روزانه نویسی داشته باشم! اینجوری یه وقتا خاطره کم میارم!!! چشمک
ولی برای فرشا سرعت گیر بذاریم دیگه لیز نمی خوره! ما فرشامون روی سنگ هم لیز میخورد!

دیوار هم فقط کاغذ!

یکی بیاد این هندوانه ها رو از دست من بگییییییییرههههههههه

+++ جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:36 ب.ظ http://gashteershad.blogsky.com

خوشحالم آپ کردی!
به منم سر بزنی خوشحال میشم! هام هام!

چشم

غریبه جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:21 ب.ظ http://myonlyseat.blogsky.com

سلام ...

از ستوان دوم غریبه به خواهر خوبم گیلاس عزیز

اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم ...

http://myonlyseat.blogsky.com

یا حق

بههههه
سلام

ایشالا وقتی برگشتی سرهنگ شده باشی!
انقدرم ناله نکن! اونوقت میگن دخترا ناز نازین!!!
برو آش بخور حالشو ببر!

به سلامت

نگین جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:31 ب.ظ

سلام گیلاسم
بالاخره اومدمممممممممم
اینقدر غر نزن دختر
یکی از دوتام همینجا
همین اوضاع تورو داشت
یا خونه خواهرش بودن یا خونه خالش
تازه شما یه جا ثابتین
اینا متغر بودن
پس غر نزن
این دختر توی امتحانای دانشگاه هم بود
بی خیال
اینا هم میگذره و تموم میشه
ولی میری توی یه خونه
که کلی تغییر کرده
تنوع خوبیه
همه چی که راحت نیست
اصلا خودو ناراحت نکن

هوارتا بوسسسسسسسسسسس

سلاااااااااام عزیزم

چشم غر نمیزنم
راست میگی بازم خوبه ما در به در نیستیم زیاد!
اینا هم میگم که خاطراتش بمونه...
هیچ وقت زندگی اینجوری تکرار نمیشه!

چشمممم

بووووووووووووس
فدای تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد