خونه نو!!!

دسته جمعی اون سوت بلبلی رو بزنیننن 

ده میگم سووووت بزنینننن  

اون کف قشنگه رو بزززززن

 در نهایت طلسم شکسته شد و ما بالاخره بعد از ۷ ماه، پنج شنبه شب در خانه ی خودمون خوابیدیم!!! من که باورم نمیشد که دیگه توی خونه ی خودمون بخوابیم! حالا شما اگه باورت میشه خیلی خوش خیالی!!   

از ۲-۳ روز پیش که رفتنمون قطعی شده بود، پسر خاله هام از همه ناراحت تر بودن!! انگار دور از جونمون می خوایم بمیریم!! در این حد غصه ناک بودند!!!... هرچند تحمل جای خالیه ما واقعا سخته!! میدونی که!!

  بعد از ورود به خانه و در میان خیل کثیر اسیاب و اثاثیه و کارتن های متعدد، اولین کاری که کردم ابتدا یافتن کامپیوتر بود و سپس   سیم این بینوا رو به برق زده تا  موجودیت کامپیوترم رو ثابت کنم!! وااای الان انقدر کیف میده!!... بعد از این همه وقت الان روی صندلیه خودم، توی اتاق خودم با خیال راحت نشستم و تا هر وقت که دلم بخواد میتونم شب بیدار بمونم و کسی دعوام نکنه!!! انقدر خوبه!! ( به شما خواننده محترم پیشنهاد میکنم مدتی خونه تون رو بی دلیل خراب کنین و بعد بسازین. بعد از حدود ۷ ماه که بازگشت خود را جشن میگیرین دنیا خیلی قشنگ میشود!! ) 

- انقدر دلم برای دستشویی راحت خونه خودمون تنگ شده بود ( هیچ ساعتی از شبانه روز،شلوار هیچ کس پشت درمون پارک نیست!!)

- انقدر دلم برای دوش پرفشار و حمام گرم و خوشگل خودمون  تنگ شده بود 

- انقدر دلم برای این ریموت درمون تنگ شده بود!(‌حالا زیادم جای خوشحالی نداره!  این ریموته خراب شده! باید قر قر  و قیژ قیز در رو با دست باز کنیم!)  

-انقدر دلم برای شیر آب رو باز گذاشتن تنگ شده وانقدر دلم برای برق اضافی روشن کردن تنگ شده بود( این مادربزرگم هی شیر آب رو میبست  و برق اضافی رو خاموش میکرد تا صرفه جویی کنه!) 

انقدر دلم برای چایی های پر رنگ خونه خودمون تنگ شده بوووود( مادربزرگم اینا چای کمرنگ میخورن! بقیه هم باید بخورن!!) 

انقدر دلم برای سکوت و آرامش خونه خودمون تنگ شده بود( این مورد لازم به توضیح نیست!)

- انقدر دلم برای یخچال خودمون تنگ شده بود!! با یه فوت  اینو فشار میدیم و ازش آب و یخ  میزنه بیرون!!! ( از اول تابستون تا حالا حسرت یه لیوان آب یخ به دل ما موند!!) 

- انقدر دلم برای تخت خودم تنگ شده بود( از فرط دلتنگی،  الان ۲ شبه تخت ها وصل نیست و مجبوریم میان خیل لوازم، همین وسط روی زمین بخوابیم!!  صبح هم این استخوان لگنم فرو میره توی سرامیکهای زمین و جا میندازه!! ) 

بازم انقدر دلم برای راحت پای کامپیوتر نشستن و تنهایی فیلم دیدن تنگ شده بود 

 

خب دیگه بسه!! 

( بابت تمام اینا خدا رو شاکرم!! واقعا آدم اینجوری میفهمه چقدر نعمت داره و هیچ وقت به چشمش نمیومده!!! همیشه نداشته هام رو میدیم ولی اگه کسی بهم میگفت دستشویی هم نعمته، میخندیدم بهش!! ) 

 

عرضم به حضورتون اینکه این مدت  طول کشیدنه خونه ی ما، هیچ سودی اگه نداشت، تنها فایده اش این بود که موقع امتحانا یه خونه خالی موجود داشتیم!! ما هم که وقتی یه خونه خالی در دسترس داشته باشیم،ابتدا  نیشمون رو تا بنا گوش باز میکنیم و سپس  خوب عقلمون رو به کار میندازیم و طی یک نو آوری، از خونه خالی به عنوان سالن مطالعه استفاده میکنیم!!  

عصر به عصر(‌همزمان با ورود پسر خاله هام به خانه و تبدیل خانه به باشگاه فوتبال) توبره ای شامل ( پرتقال-نارنگی- سیب- بیسکویت- لیوان-قاشق چای خوری و غذا خوری- چاقو-  آبجوش- نسکافه- چای- شکلات- کمی غذا- چیپس- پفک- کیک- آدامس نعنایی- و گاهی اوقات چیزای دیگه هم بود) بر دوش انداخته و به همراه خواهر گیلاسی ، از باشگاه فوتبال به خانه ی خرابه ی خودمان کوچ میکردیم!! و انصافا در خانه ای که نه تلویزیون هست و نه کامپیوتر و نه آدم و نه هیچ چیز دیگر به جز پشه(!) تا آخر شب درس می خواندیم!!  

تنها عاملی که ممکنه باعث پایین آورد معدل این ترم من بشه، همین پشه هاست!! روزی حداقل ۱۰۰۰ تا پشه میکشتیم و فردا دو برابر شده بودند!! واقعا اگه بگم هجوم پشه ها به خانه ی ما بود ، بی ربط نگفتم!!  همه جا سیاه از پشه بود. نسبت به حشره کش هم مقاوم شده بودند. میمردن و جنازه هاشون روی زمین میفتاد.  بعد از چند ساعت هیچ اثری از جنازه های پشه نبود و دوباره همه شون زنده میشدن!! واقعا چیز عجیبی بود!! 

 ------------------------ 

 

این همه خودم رو به در و دیوار کوبیدم که مهندس کامپیوتر بشم !! حالابه هر کی میگم : بابام جان!! من به درده کارای ظریف میخورم!! من رو چه به کارای سنگین و خونه تمیز کردن!! من رو چه به کارتن جا به جا کردن!! من اگه میخواستم این کارا رو بکنم میرفتم معدن می خوندم!! شایدم میرفتم یه زمین میخریدم و کشاورز میشدم!! ... حزف من رو نشنیده گرفتن و انگار دارم با جارو حرف میزنم تا اینکه... 

چند متر زمین رو تی کشیدم و  برای اینکه دسته ی تی توی دستم بود،کف دستم ۲ تا قلنپکی ( همون تاول شما) در آورد!!  بعدشم کمرم از درد یه وری موند!!  

اونوقت بازم به جای درس عبرت گرفتن از اینکه  نباید گیلاس کارای سخت انجام بده، نشستن به مسخره کردن!! میگن تو نازنازی هستی! از بس هیچی کار نکردی، با کار به این راحتی اینجوری شدی!! ... خب این حرف یعنی چی؟؟؟ ... خب سیستم بدن من اینجوریه!!... هم توانم کمه هم زورم  کمه.هم اینکه خیلی پوستم و بدنم حساسه!! دیگه اینا که به من ربطی نداره!! 

خلاصه انقدر از این حرفا زدن که من برای  دفاع از شخصیت زیر سوال رفته ی خودم، جو گیر شدم و  به اندازه ۵ تا کارگر مرد کار کردم!!!   اونوقت داغ بودم نمی فهمیدم! الان که ۲ ساعته نشستم حس میکنم همه ی بدنم داره شهید میشه!! ( همه ی ناخنهام هم شکست... گریه!)  

 

واقعا اگه این ننه /بابای من، ۲ تا دونه پسر زاییده بود، الان مینشستن کنار و پسرا طبق وظیفه غلامیه ننه/بابا رو میکردن!! حتی برای خالی نبودن عریضه، دامادی هم نداریم که غلامیمون رو بکنه!!... شانس نداریم دیگه!!

---------------------------------------- 

 

می خواستیم ماشین ظرفشویی و ماشین لباسشویی رو جابجا کنیم و بذاریم سر جاش. 

مکان: خونه ی خودمون 

انسانهای موجود: گیلاس- خواهرش- مادرش - پدرش 

مسافت مسیر: حدود ۸ متر 

 

-گیلاس: بابا اینا سنگینه!! ما نمی تونیم تکونش بدیم!  بعدا که کارگرا اومدن میدیم جا به جا کنن  

- آره بابا! الان شما کار میکنین ! این وسط باید یکی رو پیدا کنم کمر شما رو درمان کنه!! زحمت نکشین!

ـمامان: نهههههههههههه!! کارامون عقبه!! دیر میشه! اینا رو باید از این وسط برداریم و وصل کنیم!! همش همین حرفا رو میزنین که ۷ ماهه آواره ایم!! همش تنبلی میکنین دیگه!! الان ما ۳ تا اینورش رو میگیریم. بابات هم اونورش رو میگیره و بلندش میکنیم!!  اصلا هم کمرتون درد نمیگیره! سبکه!! 

با این حرفا مجبور شدیم سرش رو بگیریم و تکون بدیم....چشام رو بستم تا زورم زیاد بشه ( بچگی هام ، توی یه کارتون این رو یاد گرفته بودم!!!) .... خلاصه بلند کردیم و گذاشتیم سر جاش!! خیلی سنگین تر از اون چیزی بود که تصور میکردم!! 

وقتی تموم شد، دیدم مامانم اونطرف وایساده و داره به ما راه رو نشون میده و در پایان کار خسته نباشید عرض میکنه!!!! ... بهش میگم: واقعا معنیه ۳ تایی اینورش رو میگیریم رو فهمیدم!! بیخود نبود میگفتی سبکه!! اگه مسیر رو نشون نمیدادی، گم میشیدم!! کار سنگین  دیگه نداری تا شما راهنماییمون کنی و ما انجام بدیم؟؟

--------------------------------------------------- 

به مناسبت دهه مبارک فجر،بعد از ۳۰ سال، برای اینکه در انقلاب بی نصیب نبوده باشیم،  تعدادی ناصرالدین شاه موجود داشتیم( این عکس معروف کله اش که همه جا هست! از جمله روی مبلمون!) و در هنگام باربری مرحمت فرمودیم و کله ها را یک به یک به در و دیوار کوبانده و تمامیه ناصرالدین شاه ها را پوکاندیم!!  

البته تعدادی ناصرالدین شاه کور و دماغ شکسته هم داریم که به یاری خداوند گورشان را میکنیم!!  

عکس آن مرحوم در آینده ای نزدیک منتشر خواهد شد!!

باشد که  سلسله شاهنشاهی منقرض شود و مورد قبول درگاهش شویم

  

 

 

 

پینوشت: اضافه شده توسط سعید!! ( نمونه ای از الطاف دوستان و آشنایان در مواجهه با بی خانمان بودن ما!!) 

داشتم یه کتاب تاریخ باستان ایران میخوندم توش نوشته بود بانو گیلاس نامی در عهد تیرکمون شاه خانه اشتان را به تاراج بسته جهت عرض ارادت به پای بوسی مادر بزرگ جان شتافت
در آن بین دو عدد پسر خاله صغیر السن حضور داشته که مدام ژانگولر بازی کرده یا حرفهای بی ناموسی از میزان فشار و فرود می زدند که چشمان این ستاره به مثال پیاله از چشم بیرون می زد
بنای اقامت بر چند روز بیشتر نبود که این چند روز به سالیانی کشید و بانو گیلاس دردهای فراوان به جان خرید در این تبعید خود خواسته که پر بود از مشقت و درد من جمله ساعتها به انتظار بیت الخلع نشستن و استفاده از ماکسهای مختلف برای بی هوش نشدن در هنگام رفع حاجت بواسطه نشر گازهای گلخانه ای و ..
از اخباری که پیداست گویا هنوز که سالیان درازی از عمر مورخین در این پیامد سپری شده این بنای ویران هنوز در گیر رنگ دیوار و طرح سرامیک آشپز خانه است و بانو گیلاس هنوز در آرزوی هجرت
-----------صفحه بعد تاریخ معاصر ایران--------
گیلاس نواده بانو گیلاس از بزرگان عصر تیرکمان شاهان امروز طی خبری مسرت بخش اعلام کرد که منزل به خوشی سلامتی آماده بهره برداری شده و در بدو امر برای خالی نبودن عریضه همگی خانواده به میمنت و شاید یک دست و هورا برای خود و خاندان فقیدشان کشیدن
طی اخبار واصله این مهم صدر اخبار خبرگزاری های جهان قرار گرفته
جهت خواندن اصل خبر به وبلاگ نامبرده مراجعه شود. 

 

پینوشت: با این همه کار رو سختی و رنج، چرا هر کسی من رو میبینه میگه چاق شدیااا!!! واقعا چرا؟؟

نظرات 33 + ارسال نظر
محمود شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:18 ق.ظ http://www.zanjanhistory.blogsky.com

سلام وب لاگ جالب و قشنگی داری
بهت تبریک می گم
خوشحال می شم اگه به ما هم سر بزنی



www.zanjanhistory.blogsky.com

عشق 10ساله(امیر) شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:36 ق.ظ http://www.10salentezar.blogfa.com

حالا دارم میریم سر کار
اومدم بگم فعلا نفر دوم ثبت بشه
بعدم
آدم باید سیاست داشته باشه و...
برمیگردم
خونه ی نو هم مبارک
هنوز نخوندم

البته با توجه به اینکه نفر اول کامنتی در حد پشم گذاشته، شما نفر اول محسوب میشی
خدمت شما و خانواده ی محترمتان تبریک عرض میکنم!!

[ بدون نام ] شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:49 ق.ظ http://no-1.blogsky.com

(بازم که سوم شدم ! )

چه خبره 7 ماه ؟! خونرو رو می کوبیدین دوباره می ساختین کمتر می شد ها !
ولی تبریییییییییییییک ! ایشالا 100 سال زیر سقف این خونتون زندگی کنین به خوبی و خوشی
بماند که خودمون هم یه زمانی بنایی داشتیم مثله شما با این تفاوت که چون جایی رو نداشتیم که بریم مجبور شدیم 3 ماه با کارگر و عمله و بنا و خاک و خل و آجر و گچ و ... زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم ! و دوباره دقیقا منم مثله خودت دلم برای خیلی چیزها تنگ شده بود ! برای آقای کارگر که از هر 10 تا جمله ای که می گفت من هیچ کدوم رو نمی فهمیدم برای خاکی که همیشه تو و روی تمام زندگیمون بود و میشد نقاشی رو میز کشید برای .......

تلاش کن!! تو میتونییی

واقعا!!! یکی از اقواممون اردیبهشت شروع به ساخت یه خونه ۵ طبقه کرد. الان رو به اتمامه!!! دست رو دلمون نذار که خونهههه

انشاالله
واااااااااای اونجوری که خیلی سخته!! ولی خب خوبیش اینه که اگه توی خونه باشین زودتر تموم میشه! هم کارگرا دلشون میسوزه و سریعتر کار انجام میدن و هم اگه دلشون نسوزه یه چوب بالا سرشون هست که نتونن از زیر کار در برن!!
در نهایت هم همش خاطره میشه!!

خودم شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:18 ق.ظ http://www.ruzhaye-khakestari.blogfa.com

دست!‌سووووت!‌کف! مبارکه!‌مبارکه! ان شاا... عروسی بگیرین تو اون خونه حالا خیلی تغییر کرده؟؟؟ چه جوریا شده؟

عروسی رو عشق اسسسست
به نظر خودمون و هر کسی که تا حالا دیده خیلی تغییر کرده!

سعید(یادگارهای یک درخت) شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 ق.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

اوهوم اوهوم صدا خوبه
سلام
داشتم یه کتاب تاریخ باستان ایران میخوندم توش نوشته بود بانو گیلاس نامی در عهد تیرکمون شاه خانه اشتان را به تاراج بسته جهت عرض ارادت به پای بوسی مادر بزرگ جان شتافت
در آن بین دو عدد پسر خاله صغیر السن حضور داشته که مدام ژانگولر بازی کرده یا حرفهای بی ناموسی از میزان فشار و فرود می زدند که چشمان این ستاره به مثال پیاله از چشم بیرون می زد
بنای اقامت بر چند روز بیشتر نبود که این چند روز به سالیانی کشید و بانو گیلاس دردهای فراوان به جان خرید در این تبعید خود خواسته که پر بود از مشقت و درد من جمله ساعتها به انتظار بیت الخلع نشستن و استفاده از ماکسهای مختلف برای بی هوش نشدن در هنگام رفع حاجت بواسطه نشر گازهای گلخانه ای و ..
از اخباری که پیداست گویا هنوز که سالیان درازی از عمر مورخین در این پیامد سپری شده این بنای ویران هنوز در گیر رنگ دیوار و طرح سرامیک آشپز خانه است و بانو گیلاس هنوز در آرزوی هجرت
-----------صفحه بعد تاریخ معاصر ایران--------
گیلاس نواده بانو گیلاس از بزرگان عصر تیرکمان شاهان امروز طی خبری مسرت بخش اعلام کرد که منزل به خوشی سلامتی آماده بهره برداری شده و در بدو امر برای خالی نبودن عریضه همگی خانواده به میمنت و شاید یک دست و هورا برای خود و خاندان فقیدشان کشیدن
طی اخبار واصله این مهم صدر اخبار خبرگزاری های جهان قرار گرفته
جهت خواندن اصل خبر به وبلاگ نامبرده مراجعه شود.


-----------------------------
خیلی نامردی اگه اینو تو پی نوشتات نذاری

می کشمت سعییید

بیچاره ستاره رو بگو که از دوران باستان تا به حال هنوز وجود داره!!

مژگان شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ق.ظ http://ninijon.persianblog.ir

خونه نوتون مبارک....واقعا ادم خیلی وقتا از داشتن خیلی چیزاش غافل میشه....یکیش همون دستشوییه

دستشویی که یکی از بزرگترین نعمت هاست!! فک کن! دستشویی تمیز! خلوت! بی بو!! خوشگل! روشن!! سیفون سالم!! بازم بگم؟؟

خودم شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:48 ق.ظ http://www.ruzhaye-khakestari.blogfa.com

چاق شدیا!

نههههههه

سعید(یادگارهای یک درخت) شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ب.ظ

javascript:void(0);
حداقل غلط املائی ها رو درست می کردی
به میمنت و شادی نه شاید

بذار بی سوادیت رو همه بفهمن!

روشنک شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ب.ظ http://www.navayegariabne.blogfa.com

هیچ جا خونه خود ادم نمیشه.
این دفعه اونا می اومدن خونه شما بدون دلیل خونه اونارو خراب میکردین
در مورد دستشویی و حموم و ارامش خونه شدیدن موافقم.
به سلامتی همکار هم که دراومدیم :دی
عوضش خونه الان ترتمیز شده و میتونی بهونه بیاری واسه عید دست به هیچی نزنی:دی
خوبه پسر ندارن اونوقت اونا همینجور مینشستن و گیلاسی باید خونه تمیز میکرد و اینجا دیگه حرص خوردن دوبل داشت و نمیشد تحمل کرد:دی
چقدم چاق شدییییییییییییییی واییییییییی چرا؟:دی

واقعا همینجوره!
خندهههههه
شما هم؟؟
اصلا دیگه برای عید خونه تکونی لازم نیست!!
الان بهمنه ها!!
غلط کردن!! ما پسر هامون رو خوب بار میاریم که غلامی کنن!! آره داداچ!!

عشق 10ساله(امیر) شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:16 ب.ظ http://www.10salentezar.blogfa.com

خب پس گیلاس خانم اینو گفت

منم باورم نمیشه که گیلاس اصلا بخوابه . این پست که ساعت ۰۷/۲ گذوشته شده معلومه که خواب نداری مادر
ا دروتون ریموت داره ،‌باریکلا
بابا دیگه همه این و میدونند که دسشویی نعمته
زمستون و پشه ! خیلی عجیبه !
راست میگه بابات .خب یکم کار کن
تمام انرژی ی بدن گیلاس تو زبونشه نه ؟
آفرین بر شما دختر انقلابی
شاید چون وقتی میمدی درس یخونی خوراکی های خواهر گیلاس رو هم نوش جان میکردی و او را به دنبال پشه پرانی میفرستادی.
اما عجب پستی بود گیلاس بزرگ تریکمان شاهان و این خود نشانه ی راحتی صندلی ی کامپیوتر و خوب شدن اثر سرامیکهاست.
شاهنشاه گیلاس بزرگ زنده باشند

حالا تو سوء استفاده نکن!!
من شبا خواب ندارم!! ولی روز تا ۱۰-۱۱ می خوابم!! اگه بذارن البته!!

پس چی فک کردی!! دلت بسوزههههههه!!! ریموت دار!! تازه خراب هم هست!!! سوخت؟؟

واقعا عجیبه!! همش جارو دستمه توی خونه و دارم جنازه پشه جمع میکنم و بازم امونمون رو بریدن!! بدنم خال خالی شده از پشه!!

اینو خوب اومدیا امیر!!! ۳ امتیاز مثبت بابت این شیرین سخن!!

خندهههههه.. آره!!

آرمک شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:51 ب.ظ

میگی که کاشکی داماد داشتین و غلامیتون رو میکرد؟ هم اشتباه کردی و هم اینکه به یه چیز توجه نکردی. اینکه اگه شوهر کرده بودی ، اونجا ناز نمی تونستی بکنی و بلا نسبت میزدن تو سرت که کار کنی . اونجا ناز کردن بر نمی داره. تو اسباب کشی خودتون هم این اداها رو در نمی اوردی و نگران نبودی که ناخونت بشکنه.ضمنا مهندس سوسول مفت نمی ارزه .از من بهت نصیحت. امیدوارم پاک نکنی نظرمو

هیچ کس هیچ وقت حق نداره بزنه توی سر من!! من کارگر که نیستم!!!
در ضمن شما از قضیه یه مقدار پرتی!!!
مهندس سوسول؟؟ اگه کار سخت کردن مخالف سوسول بودنه، ترجیحا میخوام سوسول باشم!!

کودک دو ساله شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:44 ب.ظ http://koodake2sale.blogsky.com

سوت...دست...خنده...
خلاصه و مفید:دی
هام هام!

خندههه

[ بدون نام ] شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:54 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

آخ نگو که داغ دلم تازه شد ...
ما هم چند ماه پیش یه همچین وضعیتی داشتیم ... تازه من و مامانم باید همه چیرو دوتایی جابه جا میکردیم ... منه 40 کیلویی باید 80 کیلو رو جابه جا می کردم

وااای پس شما هم درک میکنی!!
منم همینطور!! وقتی آدم قوی هیکل در دسترس نباشه برای تغییر دکوراسیون خونه باید با وزن ۴۰ کیلوی جسم ۸۰ کیلوویی بلند کنیم!!

افشین معتدل شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:05 ب.ظ http://rishabi.blogfa.com

سلام
منم مثه امیر جووووون هنوز این پستتو نخوندم الان خونه ی دانشجویی
هستیم پیشه بچه ها دارم شیطنتتتتتت میکنیم

بعد می خونم ببینم دوباره کسی هست که بیشتر بکنه تووووو

سلام
پس اینجا رو ول کن برو شیطنت رو بچسب!!

نهدیگه!! از کردن گذشتیم!!

* یاس سفیدم * شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:16 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

..........................................

به زودی این مکان به موسسه خیریه فعال و آزاد یاس سفید

تقدیم خواهد شد



......................



تا آن روز و آن زمان

پاک و پایدار و سربلند باشید

شما که هستی?
************


اینجا بوی گیلاس میده
نازه
خوشگله
چقدرم نوشتید اووووووووووواه

وقت کنم همش رو میخون گیلاس جونم

شما وجبی اندازه میگیرین؟؟
بخونین تا ببینیم چی میشه...

موسیو گلابی شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:51 ب.ظ http://golabi-life.persianblog.ir

آخ این خونه خرابی و ساختن دوباره رو نگو که داغ دلم تازه میشه!! همون قدر که مزخرف بود اون مدت بعدش رویایی بود!!

یعنی شما هم؟؟
واقعا الان خیلی خوش میگذره!!

ستاره یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 ق.ظ

مبارکه مبارکه...انشالل بری خونه شوهر...انسااله جهازتوبشینی مادر...انشاا پیرشی

مرسی مرسی
نه دیگه فعلا داریم استراحت میکنیم! جایی نمی خوام برم!!

هیم یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:14 ق.ظ http://me4khodam.wordpress.com

سلام.
مرسی سرزدی.
نه ! هنوز اون رو ننوشتم!
مینویسم .
هی سر بزن.
یا خبرت میکنم

سلام
منتظرم خبرم کنی

پور پدر یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:27 ق.ظ http://poorpedar.blogfa.com

ما شا الله!
شما چقدر نوشتی؟!؟!؟
اینقدر یعنی موضوع حیاتی بوده!!؟!؟
در ضمن!
همون نی نی اورجینال از همه بیشتر می کنه تو!

شما تا هر جا دوست داری بخون!!
ایول نی نی!! قابلیتش بالاست آ !!

amir یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.reyshop.com/group.htm

با سلام

وبلاگ شما خیلی جالب بود
دوست داشتید تو گروه ما عضو شوید و در قرعه کشی ما شرکت کنید

http://www.Reyshop.ir
http://www.Reyshop.com
http://www.reyshop.com/group.htm

با تشکر

عشق ۱۰ ساله(مریم) یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:51 ب.ظ http://10salentezar.com

سلام گیلاس جونم.. مبارکههههههه
پس بالاخره راحت شدی..

سلا
آره راحت شدم

برفی یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:53 ب.ظ

گیلاس جان ولکام بک به خونه ::)

مرسی عزیزم

سعید(یادگارهای یک درخت) دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

فکر کنم ستاره متوجه اون تیکه مربوط به خودش نشده وگرنه تا الان سی دفعه جیگر من رو به سیخ کرده بود

نه نشد!!
اگه متوجه میشد که پوستت رو میکند!!

عشق 10ساله(امیر) دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:31 ب.ظ http://www.10salentezar.blogfa.com

تو زندگی توالت خیلی مهمه و من سعی کردم بهترین رو انتخاب کنم :-)

حقا که مرد زندیگ هستی!! خیر ببینی امیر آقا!

ستاره دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ب.ظ http://star1387.blogfa.com/

گیلاس جون اول ببخشید دیر اومدم ...این روز ها بد قاطی پاتی شده همه چی ...دوما خونه نو مبارک
سوما ...خسته نباشی .......

ستاره جون شما قبلا هم اومدی!
مشخصه حواس برات نمونده مادر!!
به هر حال ممنون عزیزم

زیر نور ماه دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ب.ظ http://lemonrose.blogfa.com

سوت بلد نیستم ولی :
هوووشت هووشت!!


به به مبارک باشه خونتون به سلامتی و خوشی..آسوده شدین ها...
و هم خسته نباشی..

واااااا گیلاس منم با توبره اون همه تنقلات و خوراکی می خوردم چاق می شدم خوب.. به هر صورت بعد این همه کار و خستگی چی میشه تن طفلکیت یه کم تپلی هم شده باشه؟!تازه فکر کنم قبلا هم چاق نبودی که بخواد فکرت مشغولش بشه!

خندههه
هوووشت رو عشق است

آره واقعا! راحت شدیم! البته هنوز نابسامانه!!

فک کنم تنها کسی که سر نخ اومد دستش خودت بودی!! ضریب هوشیه بقیه پایینه ! هیشکی نفهمید!!

نه چاق نیستم!! الانم فقط صورتم گرد تر شده! از لحاظ وزنی تغییر نکردم!! اینم برای رهایی از استرسه بعد از امتحانه!!

افشین معتدل سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 ق.ظ http://rishabi.blogfa.com

سلاممم
وااای نفسم گرفت هر چی می خوندم تمومی نداشت
خیلی کم حرف هستیاااا...

خب من این پستتو نخونده بودم ولی الان خوندمش


راستی یه سوال ذهن منو مدت هاست مشغول کرده:
خونه مامان بزرگ که بودی پسر خاله هام با شما زندگی میکردن؟؟؟؟؟
(یکی نیست به من بگه فوضول اخه به تو چه این سوالاا)))

ولی خداییش من قدر دستشویی خونه خودمونو قبلا کشف کرده بودم

سلاام
خب مجبور نبودی همش رو بخونی!! رحم کن به خودت!!

آره ! اگه چند تا پست قبل رو هم بخونی می فهمی که ما چه وضعی داشتیم!! خاله ام هم بود!

آفرین بر شما!!!

احمد سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 ق.ظ

مبارکه. امیدوارم همه چیز خوب بشه. من کلاسام امروز شروع شد. برام دعا کن. دل نگرانم

مرسی
چشم حتما دعا میکنم
نگارن نباش

خانوم زیگزاگ سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:52 ب.ظ http://Daily.30n.ir

بازگشت غرور آمیزتون رو به خونتون تبریک میگم

ممنوووووون
سووووت

میثم چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ http://meisamh.pib.ir

اهان! این کامپبوترها روز به روز کوچیک و سبک تر میشن فقط به خاطر حفظ سلامتی مهندسای کامپیوتره ~~!!
این چیزا رو بگید ما هم بدونیم !!!

همه کار رو که نمیشه مهندسای کامپیوتر بکنن! شما هم یه کم تلاش کن یه چیزایی رو کشف کنی جانم!

شاذه پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:59 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

بازگشتتان را به خانه ی خودتان بسی تبریک می گویم
واقعا می فهمم چی میگی. از آنجاییکه من متولد تیرم علاقه ی خیلی شدیدی به خونه و مکان اختصاصی خودم دارم. اینو تازه فهمیدم
هی راستی تو هم باید این پست رو بنویسی ها! بازی یادت نره

ممنووونم
من متولد مهرم! ولی توی این چند ماه فهمیدم که علاقه ی خیییییییلی شدیدی به خونه ی خودمون دارم!!
بازی هم چشم! حتما

mojtabahojatoleslami@hotmail.com چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام، این پاسدارها اگر به فرزندهای خود پاسدارها رحم نمیکنند چطور میخواهند به مردم و فرزندهاشون رحم کنند. لطفا این کلیپ را تماشا کنید. هردو مجری حکم اعدام هستند و هر دو معتقدند حکم خدا را اجرا میکنند.


http://www.youtube.com/watch?v=3zvCBigONhg


نادیا دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 02:34 ب.ظ http://www.soonami.ir

عالیه این

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد