(:(>

هر کی بگه این عکس زشته میام کف پاشو قلقلک میدم!!  مفهوم شد؟؟؟

دیروز این همسایه های ما با این آقا باغبونه همه ریختن توی حیاط ! آویزون این درختا شدن که خرمالو ها رو قبل از هجوم پرندگان بکنن به خورد شکم ها بدن! بهد همین جور کال کال همه رو کندن!!!  تقسیم کردن آوردن در خونه! به هر خانوار قریب به ۷۰-۸۰ تا خرمالو رسید!!!

قبل از این که برن میوه چینی متفق القول گفتن یه مقدار میوه میذاریم بمونه که روزیه پرنده هاست!!!نشون به اون نشونی که بهدش که عملیات هجوم  و غارت به پایان رسید  رفتم  دیدم اون نوک نوک نوک درخت  یه دونه خرمالو مونده! یحتمل دستشون به اون یه دونه نمیرسیده وگرنه  از اینا بعیده  این همه فداکاری!!!  آدم این  افراد پرنده دوست  رو میبینه دیگه نمیتونه در پوست خودش راحت بگنجه!!

بهد یه دقه بعدتر  رفتم  میبینم  شونصد هوار تا گنجیشک و بلبل و سار و اون یکی پرنده ها که نمیدونم اسمش چیه  از قحطی برگشتن ، همه کوپن به دست   ریختن سر اون خرمالو!! یه گیس و گیس کشی راه افتاده بود دیدنی!!  اون وسط قضیه های ناموسی هم هی پیش میومد و دعوا تشدید میشد!!  دیگه آخراش داشتن چشم همدیگرو در میووردن!!  

اونوقت ما این خرمالوهامون رو ظرف ظرف گذاشتیم دم پنجره که برسه!!   بیچاره ها  این دماغاشون رو چسبونده بودن به شیشه .... با یه  حسرتی از پشت شیشه به این خرمالو ها که چشمک میزد نیگا میکردن!!

<><><><><><><> 

یه میوه از تو یخچال برداشتم نوش جون کنم!

شکل پرتقال بود!

بوی نارنگی میداد!

مزه لیمو شیرین داشت!!

هنگ کردم ! بیخیال نوش جان کردن شدم! ترجیحا میوه رو باید کوفت کرد!!  

<><><><><><><> 

این مامان من نمیدونم جدیدا چی کار میکنه!! 

موز همیشه به زور ۳ روز موندگاری داره!

بعد الان ۲ هفته است با روش جدید ایشون موز ها توی یخچاله! هیچ کدوم آخ هم نگفته!!!

حیف که فوت و فن خانه داری رو به این راحتیا لو نمیده و گرنه الان من دیگه اینجا نبودم!!....

<><><><><><><> 

امروز از حموم اومدم!!( الان منظورم این بود که تمیز هم میتونم باشمااا!!)

یه شلوارک  سفید نارنجی پوشیدم! با یه تاپ این رنگی ! بهد روش یه سوییشرت نارنجی پوشیدم!

یه دقه بعد  داداش کوچیکه و آبجی بزرگه و خان داداش و داداشی و خواهر کوچیکه و جناب برادر وسطی و زن داداش و شوهر خواهر اولی و برادر زاده خواهر زاده ها و مامان و بابا و همسایه بالایی و همسایه پایینی و کارگر شهرداری و اکبر آقا و اقدس خانوم و .....  مثل آدم ندیده ها به من خیره شدن!!   ...یه خورده هم اینجوری شدن   میگن : تیپت مثل شنبه شده!!

حالا یکی بیاد به من بگه شنبه تیپش چشه؟؟؟

اصلا شنبه چه تیپیه؟؟

اصلندش من به این خوش تیپی!!!

اصلندش بهدی اینکه من خودم سه شنبه ام اصلندش!!! 

حالا فمیدییییی؟؟؟!!

<><><><><><><> 

من عادت دارم وقتی از پله بالا پایین میرم پامو بذارم لب لب لب لب پله!

این پله های دانشگاهمون لبه هاش همه ابزار خورده و گرده!!

این محلی که دانشگاهمون رو ساختن هم  طبق آمار من جاذبه اش به جای ۱۰ چیزی حدود ۲۰ است.

خب چه توقعی دارین شما!!!

یعنی حق ندارم روزی هزار بار از پله ها قل قل قل بخورم  و پخش زمین بشم؟؟! آیا؟؟؟؟

 بقیه حق دارن هر هر و کر کر به من بخندن؟؟؟؟؟؟؟!!! نوچ نوچ !به هیچ عنوان!!!

اصلا تا حالا شده من از هفشتا پله  بیفتم و کسی هم به من بخنده؟؟  در طول روز راه برم همه مسخره ام کنن؟؟!!  نههههه!! نه نه نه!! اینا همش توهمه!! مال کم خوابیه!

هیچ وقت ممکن نیست چنین چیزی پیش بیاد!!

<><><><><><><> 

یک مو از خرس کندن هم غنیمته!

( یادم نیست دربارش قرار بود چی بنویسم! فقط با این محتوا میخواستم یه چیزی بنویسم!)

<><><><><><><> 

این قسمت بین خودمه و خودش:

خیلی من خدا رو دوسش دارم! مخصوصا این که باهام خیلی هم رفیق شده! فکر میکنم تاثیرات اون همه کار خیر و عمل نیکه که من انجام میدم و ریا هم نمیکنم!!!   کلا ما فی سبیل الله کار انجام میدیم عمو جوون!!  

اون هفته یه چند روزی  بابت چندین تا مسئله بدفرم ریخته بودم به هم!!  زمین و زمان بد رنگ شده بود! حوصله ظاهری داشتم ولی در اصل حوصله و حال و حس حرکت کردن هم نداشتم! میخواستم همه چی رو حذف کنم! حتی خودم!

یه دفعه این خدا کاسه کوزه رو جور کرد یه اتفاقی افتااااااد و یه خبراییی رسییییید که از این رو به اون رو تر شدم!! وااااااااای! خدایا ممنون که این همه خووبی! همیشه وقتی به اینجام میرسه تو  خودتو بهتر نشونم میدی!! خیلی چاکریم!!

خیلی دلم میخواد خوبیهات و همراهیات رو از یاد نبرم و همیشه و همه جا بهت فکر کنم! ولی بعضی وقتا ....

خودت میدونی که جات توی قلبم محفوظ و محکمه!  ولی خودتم  کمکم کن که پررنگ تر ببینمت!! دوست دارم انقدر پر رنگ باشی که هیچ وقت اون فکرا درموردت از ذهنم هم حتی نگذره!!

.........

.....

خدایا خیلی دوستت دارم!!!!!!.......

<><><><><><><> 

نکه خیلی شبا خواب داشتم و ذاتا مرغ بودم! حالا  همون یه ساعتی هم که میام چشمام رو رو هم بذارم این تراکتور و بولدزره میاد قر قر  و تق تق و ویژ ویژ  میکنه که گود همسایه اینوریمون رو برداره!!

آخه الان چه وقت گود برداریه؟؟  تو خونه یک طبقه قدیمی نشسته بودین دیگه! چه مرضیه بکوفین  ۵ طبقه اش کنین؟؟!!   نمیذارن آدم بخوابه دیگه! اه اه اه

ایشالا تراکتورتون سوراخ بشه!!...

 

بعدا نوشت : منظورم از تراکتور لودر بود!!  نگین بیسواته و هیچی حالیش نیست!!  موقعی که اینو مینوشتم از سر  زمین برگشته بودم ( ما کلا هممون کشاورزیم)  جو گرفت اینجوری شد!! سوتیه دیگه! پیش میاد!!!

<><><><><><><> 

 

پس نوشت: نمیدونم چرا گول خوردم و برای کامنتونی تاییدیه گذاشتم!!.. حالا یه مدت اینجوری باشه ببینم چی میشه!!.....