در این مدت خیلی اتفاقات افتاد که الان حسش نیست و در پست های آتی به آنها اشاره میکنم!
روزهای پایانی مرداد رو رفتیم شمال!! جای شما خالی انقده خــــــــوش گذشت، انقده خـــــوش گذشت ! فقط نمی دونم چرا بابام شبها سوئیچ ماشین رو قورت میداد و یه بطری آب معدنی روش می خورد و سپس میخوابید!! بقیه هم من رو به چشم ا.ن نیگا میکردن و با دیدن ِ من، تمام بدبختیهاشون یکهو جلوی چشمشون ظاهر میشد!..همسایههامونم دور تا دور خودشون و خونشون و اموالشون، سیم خاردار کشیده بودن!
راستش همه چیز مرتب بود تا اینکه ساعت ۱ و نیم ِ شب، با دیدن شهرک خالی و ساکت، تصمیم گرفتم ماشین باباهه رو بردارم و یه دوری توی شهرک بزنم!!....خیلی قشنگ در حال خودم دور میزدم و برای خودم میرفتم! همینجور دنده عقب میرفتم که یکدفعه افتادم توی سرپایینی! باور کنین من خیلی رانندهی خوبی هستم! اونجوری که من با سرعت دنده عقب در اون سراشیبی میراندم،حتی شوماخر هم نمیتوانست دنده جلو برود، چه برسه به دنده عقب!...به یاد حرف مربی رانندگیام بودم و به خودم افتخار میکردم که میگفت :« تو باید رانندهی رالی بشی چون از بین پدالها، گاز را خوب میشناسی ولی...!» وناگهان صدای وحشتناکی آمد که مرا شدیدا به یاد بقیه حرفهای مربیام انداخت: « ولی اصلا ترمز را نمیشناسی!»
واقعا نمی دونم این ویلا با این هیبت چه جوری جلوی من سبز شد و نذاشت ادامه ی راهم رو برم!! انقدر وسط راه ِ من سبز شده بود که ته ماشین کوفیده شد به کنج دیوار و ماشین ایستاد!! البته از هیچکس که پنهان نبود، از شما هم پنهان نباشد که صدای فوق وحشتزایی از آن ساطع گشت و سپس ماشین فرت!
راستش خوب که فکر میکنم میبینم خدا خیر دهاد آن دیوار را که جلوم ( پشتم!) سبز شد! وگرنه با اون سرعت معلوم نبود تا کجا باید راه رو ادامه بدم و همینجور برم و برم و برم و... برم!...خب برای یک دختر ساعت ۱ و نیم شب خطراتی هم هست دیگه!! نمی شه که همینجور فقط برم!! باید یک جایی هم میایستادم!!
همون موقع همــــــــــه بیرون ریختن تا ببینند چند نفر در اثر این صدا که یحتمل در اثر سقوط هواپیما رخ داده، مردن! ...ولی متاسفانه با صحنه ی پیاده شدن ِ پشت ِ ماشین ِ خودمون مواجه شدن!!
اون آقاهه که به ویلاشون خورده بودم، هراسان با پوشش زیبای یک عدد شورت(!) از خونه بیرون اومد! میگفت: خواب بودم که یهو خونه لرزید!! ( البته من شدیدا تکذیب میکنم که خواب بوده باشه!! مگه مردی به سن و سال آن آقا ،با یک عدد شورت، شمال! توی ویلا! همراه خانواده(!) با آب و هوای رویایی! روی تخت! میخوابد؟؟)
خلاصه بیچاره وقتی فهمید کسی نمرده و از آن مهمتر از وجود چنین رانندهی ماهری در شهرک مطلع شد، سریع ۲۰۶ اش رو از جلوی ویلا به پشت ویلا منتقل کرد و تا صبح کشیک میداد!!
تکلیف من هم با دیدن چهره ی غضبناک پدرم روشن شد!! برای جلوگیری از غضبناکی های آتی، تا صبح گریه میکردم تا بفهمد خودم هم خیــــــلی نادم و پشیمان هستم!! ( الان مشخصه دیگه؟؟ :دی)
فردا صبح، همسایه روبروییمون تازه رسیدن شمال!...با دیدن ماشین ِ گل زده ی ما فوقالعاده ترسیده بود! زنگ زد و گفت: چی شده؟؟...تو جاده تصادف کردین؟؟ ...پسر خاله های من هم غیرتشون گل میکنه و نمیخوان جوون ِ مردم بفهمه دختر خالهشون خیلی راننده ی شبه خوبیه!! بالاخره خطر دزدی ِ دختر خالهشون افزایش میابد!!...بهش میگن آره! توی جاده تصادف کردیم!! هیشکی هم هیچیش نشده! ( فقط شوهر خالهی بدبختمون از دست دخترش سکته کرده!)
آقای همسایه روبرویی کـــــــــلی متاسف میشه! و میگه خدا صبرتون بده تا دوباره این ماشین ماشین بشه!!
ظهر بابام صحنه ی تصادف (!!) رو بازسازی میکنه و ماشین رو کنج دیوار ِ ویلای همون آقا شورتیه(!) میذاره!! ...بعدش زنگ میزنه پلیس تا بیان و کروکی بکشن. شاید بتونیم خسارت بیمه بدنه رو بگیریم!..بعدش هم میاد توی خونه تا منتظر پلیس و مامور بیمه بشه!
بابام تازه نشسته بود که دیدیم دارن در رو از جا میکنن!! همسایه روبروییمون یه جوری در خونمون رو میزد که انگار آتیش گرفته!! داد میزد « آقای فلانی! آقای فلانی!!..بدو بیا که بدبخت شدی!!»
ما وحشتزده پریدیم بیرون که چی شده؟؟...همسایهمون گفت: هول نکنیدآ!! آروم باشین!...فکر کنم ماشینتون خلاص بوده!! عقبکی رفته توی دیوار!!...الهی بمیرم که شما خیلی بدشانسین!! توی ۲-۳ شب دو بار ماشینتون تصادف کرد!!...اصلا هول نکنین! هیــــــــچی نشده!!
حالا اون بدبخت داشت از ترس پس میفتاد، ما مرده بودیم از خنده!!...یه کم آرومش کردیم وبعد ماجرا رو براش شرح دادیم!
قبل از اینکه بفهمه ماجرا از چه قراره، ماشینش رو (+) توی سایه جلوی در ما پارک کرده بود! ولی وقتی فهمید توی شهرک به این خلوتی، بعضیها(!!!) میتونن انقدر خوب و با احتیاط رانندگی کنن و کلا چقدر خوبه که آدم توی خونهی خودش انقدر آرامش داره، ماشینش رو زد زیر بغلش و تا تهران میدویید !! ( یکی نیست بهش بگه مال دنیا چرک کف دسته!! ایییشش!!)
ما هم بعد از چند روز اقامت در آنجا، حوصلمون سر رفت و خیلی شیک(!) وسایلمون رو ریختیم توی صندوق عقب و با طناب بستیمش! و الان اینجا تهران است، ما زنده میباشیم!
این جمله ی آخر رو گفتم که اگر توی جاده هراز ماشینی دیدین که صندوقش رو با طناب بستن و بهش خندیدین، خیلی غلط کردین!! خب دارن میبرن تهران درستش کنند دیگه!!
خیلی باحالی گیلاسسسسسسسس...
این بابای ما که سویچشو تو گنجه قایم می کنه !..کم مونده از دست من 2-3تا طلسم و اینا بهش ببنده که اگه یه وخ بهش دست زدم سوسک شم فی الفور!
اتفاقا ما همیشه سوئیچمون به دیوار آویزونه! ولی من جرات نمیکنم توی پارکینگ ماشین رو تکون بدم!..آخه پارکینگمون ستون های پهن داره!! هر دفعه ماشین رو له خواهم کرد!
ب خلاف دگران خاطره ی باحالی بود. کلی خندیدم. من که همیشه ماشین و میزنم این و ر و اون ور به روی خودم هم نمیارم.
اگه منم به روی خودم نیارم، ماشین به روی خودش میاره!!...آخه مامان و بابای من اصلا تصادف نمیکنن!!
اشکال نداره پیش میاد دیگه!!

من که هنوز جرات نکردم با ماشینمون رانندگی کنم
والله همسایتون حق داشته بنزشو قایم کنه دیدی که کلاً تو خیابونا هم چقد با احتیاط رانندگی میکنن؟ همین دیگه! انقدر پول بدی بعد با حرص و جوش ازش استفاده کنی
انــــــــــــقد خوشحال شدم دیدم پست جدید گذاشتی
اتفاقا منم جرات نمی کنم رانندگی کنم!!...تا وقتی که دستم بره توی جیب خودم و کس دیگه مجبور نباشه خسارتش رو بده!!
خب منم عکس ماشینش رو گذاشتم که بگم حق داشته!!...اگه ماشینش رو نبرده بود، این دفعه قصد داشتم ماشین اون رو به جای دیوار نشونه بگیرم!! ماشینش خوشگل میشداااا
هم اون همسایهتونو با ماشین زیر بغلش دیدم هم ماشین شمارو با طناب بسته دیدم امااصن نخندیدم چون تو این مسافرتا همه رو به چشم وبلاگنویس می دیدم و همهاش میگفتم این شبیه فلانیه یا شبیه نوشتههاشه.اینه که کلن هوای بلاگ نویسارو در همه حال دارم
تو احیایانا اون عروسکه نبودی که جلو یکی از رستورانای توی جاده برام دست تکون میداد؟؟؟ :دی
ببینم مطمئنی تو راه پایین رفتن قبل از اینکه به ویلای اون آقا باهاله بخوری کسی و زیر نکردی
احیاناً تو دست نداز شدیدی نیوفتاد ماشین ؟
اتفاقا خودم هم شک کردم!!...موقع برگشت همه آدما رو دوباره شمردم! دیدم همه آدما سر جاشون هستن!! دیگه مطمئن شدم کسی رو زیر نگرفتم!
از تصادف نترسیدم که زنده باشی یا زبونم لال... عصبانیت بابات به شکم انداخته بود!!!!
دست شوما درد نکنه!
پس بگو این مدت نبودی داشتی چه دسته گلی اب می دادی
یه حساب دو دو تا چهارتا بکن! ببین اگه تمام این مدت از این دست گلا به آب میدادم، الان اینجا نبودم!!
دلم درد گرفت بسکه خندیدم!!!!
بابات هم این پست و بخونه ماشین داغون کردن تو یادش میره!
برای زهر چشم گرفتن از من، عمرا اگه یادش بره!!
yani man jaye hamsayatoon budam villamo mifrokhtam miraftam kharej:D vayyyyyy khoda bud.kash ye aks ham az sahneye tasadof mizashti!hasoodim mishe bet ke enghade khoob o ghashang minevisi
اونوقت انقدر ترسیده بودم که دیگه مغزم به وبلاگ و عکس انداختن از صحنه تصادف نمی کشید!!...دفعه دیگه تصادف کردم حتما یه عکس هم برای شما میندازم که بخندین!! می بینی تو رو خدا!
yadam raf esmamo benevisam elham:D
قربونت
یعنی من الان اشک شوق تو چشمام حلقه زده که اینجا آپ شده . ذوق زده شدم نمیتونم مطلب رو بخونم javascript:void(0);
ایرادی نداره که . شما هر چقدر دوست داری رانندگی کن . اصلاً مثل ماشین برقیهای شهربازی بکوب به در و دیوار . اگر کسی گفت چرا !
فقط قبلش پدر محترمتون زحمت بکشن و چند تا لاستیک ماشین رو پاره کنن و دور تا دور ماشینتون بچسبونن تا نقش حفاظ رو داشته باشه . تازه خاصیت ارتجاعی هم داره و اگر به جایی خورد برمیگردونه :))
احیانا من الان چی بگم که تو حال کنی
فدای تار موهات دخترم ماشین چیه بیا بزن منو داغون کن یه پیکان ۴۸ هم دارم لاستیکاشو نو کردم چهار چرخش رو هم بزن بترکون
دیگه چی می خوای خواهرم دیگه
سریعا خودت رو برسون بازی دعوتت کردم بدو تا قاطی نکردم
حتما بازی خواهم کرد!!
تا دو سه بار نکوبی ..راننده نمی شی ...من اینقدر از این خاطره های ابرو ریزی دارم . که بیا و ببین ...ولی یه بار تو شمال همین بلا سرمون اومد ...البده من راننده نبودم ووولی با همین وضع فجیع برگشتیم تهران ..خیلی فجیع تر از وضع شما ...کلی هم بهمون خندین ...
عجب دلی داشتی نصفه شب بری !:دی
من اگه جای تو بودم بابام دیگه عمرااااااا ماشین نمیداد تا آخر عمرم دستم
ولی خداییش خو ب بابایی داری ها! اگر بابای من بود ...واه واه واه!!
سلام
هر بار متناتو میخونم میام که یکم بخونم و برم
ولى تا به خودم میام میبینم اِ...چى زود تموم شد! من که اینو میگم خودم فیلمنامه نویس و نمایش نامه نویسم ها!
انگار اتفاق هاى جالب هم فقط براى شما میفته.
البته همون بهتر که براى ما نیفته!
مگه اتفاقی افتاده گیلی جان!!!!!!!!

ماشین مال تصادفه دیگه حالا چه دنده عقب تصادف کنه چه دنده جلو..........
اما تصادفم باید حرفه ایی باشه هر کسی نمیتونه اون مدلی بکوبونه توی دیفال همسایه شورتکی
کارت درسته ....
خوب پس دهن ماشین بابارو شما مسواک کردی... دستت درد نکنه
تو کی اومدی به من خبر ندادی؟ نامرد
خیلی باحال بود!
ما هم کوباندیم به در گاراژ!
آفرین! تو شوماخری دلبندم!
خوبه دیگه .....سراغ مارو که نمیگیری ......دسته گل هم که به اب میدی......بابات باید برای تنبیهت هم که شده نباید واسه ات لپ تاب بخره......
گیلاس تو نمیری انقد تن تن اپ میکنل
اینجا خوشکله
به به!
تو هنوز زنده ای! چه قدر هم با شور مینویسی! ماهی یه بار! تو یاهو که ما ماهی یه بار میایم خبری ازت نیست!!
باید بابات رو عادت بدی! الان من هر ۲ هفته یک بار تصادف میکنم! البته معمولآ یا جلوی ماشین یا گل گیر ! دیگه عین خیال بابام هم نیست! حتی نمیگه چه جوری این جوری شد!!!
سلام گیلاس عزیز
پست بی انصافی تا چه حد رو خوندم
یاد خودم افتادم یه دفه پسر داییم گفت سی دی بازی رو واسم نصب کن نمی دونم چرا هر کاری کردم اجرا نشد بهش گفتم سی دی ه خرابه اونم رفته بود به فروشنده گفته بود دختر عمه ام آی تی میخونه نتونست اینو نصب کنه سی دی تون خرابه بعد فروشندهه بهش گفته بو دختر عمه ات هیچی بلد نیس و اینگونه بود که من کلی ضایع شدم راستی ما هم گلستانی هستیم هملنند شما
احیانا خوبی
مرسی
خدا نکشدت با این نوشتنت دختر :::::::::: )))
مخصوصا دو خط اخرت که اخرش بودا یعنی :: )
پسر خاله ها اسفند هم دود کردن واسه بانو گیلاخر یا نه؟؟