۵شنبه جمعه را چگونه گذراندید؟!! آیا؟؟!!

 

اینجوریا بود که با بروبچز یه دفعه فیلمون یاد هندوستان کرد و دلمون برای یکدگر اندازه گنجشک تازه از تخم دراومده شد و توبره ها رو بر دوش انداخته و 50 نفری جمع شدیم و ۵شنبه رفتیم فشم!! ( زود نوشت : قشم نه!!! فشم یه منطقه کوهستانی ییلاقی اطرافه تهرانه!!!  گفتم که بعضیا بدونن!!!)

اولش که رسیدیم  nهزار متر ارتفاع کوه  از این کوه پیچ پیچیا رو  با  پای پیاده!! (چه مشقتی ما کشیدییییم!!) رفتیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم  به آدمدونی ( همون ساختمون !)   بعدش چون همه یه پا کوهنورد و ورزشکاریم و آخر آمادگی بدنی !! یک عالمه وقت ولو شدیم و  به طرز فجیع خاله زنک گشتیم !!

آخر شب من دیدم شب جمعه است !! به خیر اموات یه بازی پیشنهاد دادم ( رد کن بره)!!

انقدر وسط بازی جیغ زدیم  که تارهای صوتیمون جهش ژنتیکی پیدا کرد! آخراش صدای خر میدادیم!!  تا تونستیم هم خندیدیم! لب هامون بعد بازی ۳ برابر کش اومده بود!!!!

از همه بدتر عمق فاجعه بود!!!! که صبح شنبه  خودش رو نمایان ساخت!! از ناحیه نشیمنگاه  فرسایش یافته بودیم!!!  طبق آخرین آمار  قریب به خیلیا  توانایی نشستن رو از دست داده بودن!!! من یکی که اشکم در اومد سر کلاس روی صندلی نشستم!!

بعد دیگه تا ۶ صبح داشتیم  میخندیدیم و میزدیم تو سر و کله همدیگه و  انگشتمون رو میکردیم تو چشم بغل دستیمون و گیس روبروییمونو میکشیدیم و.....

صبح زود کله سحر هوا گرگ و میش ساعت ۹ صبح از خواب بیدار شدیم ... همه رفتن کوه  فقط ۳ تا کوزت  (گیلاسی ++)  موندن سفره صبحانه رو جمع کردن !!!!!  بعدش  چند تا برگشتن خبر آوردن هوا اون بالاها سرده!!!   ما هم اندازه خرس کوهی بنفش راه راه لباس پوشیدیم که یه وقت خدایی نکرده زبونم لال یخ نکنیم!! و بالاخره پیش به سوی اون بالاها راه افتادیم!!  انقدر لباس پوشیده بودیم که من دماغم میخارید نمیتونستم دستم رو تا اون بالا بیارم چه برسه به اینکه قرار بود کل هیکل رو تا نوک کوه برسونم!! مثل آدم آهنیه بیش فعال با هر بدبختی بود پرچم رو اون بالا زدیم و برگشتیم!!!

جای همه خالی یه دست فوتبال زدیم هلووووو!!!  با نتیجه ۱۲- ۵  تیم ما  باخت!!! حالا همچین اختلافی هم نیستا!!!   

این زمینمون شکل قیف بود!!!!زمین تیم ما نصف اونا هم نبود!!! بعد ما ۷ تا بودیم اونا ۶ تا !!! حالا از این ۷ تا ۳ تامون توی دروازه بودیم!!!اینو گفتم که همه بفهمن ما عمدا گل میخوردیم که تیم مقابل نگه شما خیلی قوی هستین و جر زنی شده!!!!! اصلندش هم ما  شکل تور ماهیگیری نشده بودیم!!!!!

این توپی که باهاش گل کوچیک بازی کردیم سایز نخود فرنگی  کال بود!!!  غرق بازی که میشدیم   با خیلی توجه  فقط میتونستیم پای اون یکی رو شوت کنیم!! همش پاهامون قاطی میشد!! الان من اومدم خونه جورابم رو در آوردم میبینم یه پام ۲ تا قوزک داره  اون یکی پام هم شصتش  با یکی عوض شده!! از یابنده تقاضا میشود با پیک موتوری  شصت من رو به دم در خونمون ارسال کند!

از آت و آشغال خوردن هم چیزی نگم بهتره!!! خدا خیرمون بده ان شاالله که هرچی چیپس و پفک و شکلات و ... توی بقالیای تهران بود بار زدیم بردیم اون بالا کوفت کردیم!!!  یه گیلاسی هم داریم  هر خوراکی بدی دستش تا تهش رو در نیاره و لیس نزنه کاغذش رو زمین نمیذاره!!! همش هم به خاطر اینه که اسراف نشه!!! خیر ببینه ایشالا!!!     .....  راستی اینم بگم!!   : اون بالای کوه این بسته مانچی رو باز کردیم!! هر یه دونه که میخوردیم تا کجامون میسوخت!!!  تند بوداااااا!!!!  همه سیاه و کبود شده بودن از شدت تندی ولی هیچ کس کم نمیاورد و میخوردن همه!!!  آب هم که در دسترس نبود!!!  ناگهان یک ظرف ماست موسیر پیدا کردیم!!!!  دیگه هیچ کس طاقت نیاورد و  از شدت سوزش نمیدونستیم ماست رو داریم توی کجامون میکنیم!!  ( منظورم چشم و گوش و دماغ بود!!)

خووولاصه این هله هوله ها رو تا جایی که جا داشتیم وارد بدن کردیم!!  موقع برگشت هم لواشک به دست گرفتیم که  عملیات جنبش فک همچنان تداوم داشته باشه!!!   توی این پیچ پیچ جاده  حس میکردم توی دل و رودم میکسر و جارو برقی روشنه!!! با دوستان جملگی حال تهوععععع پیدا کرده بودم!! هر یه پیچ که از جاده رد میکردیم خدا خدا میکردیم که از آسیب های بهداشتی فرد کناریمون در امان باشیم!!!  آخرش  زنده رسیدیم خونمون!!

 همین !!!! خیلی خوش گذشت!!  جای هیچ کس هم خالی نبود!

پ.ن ۱ : این چند روزه خیلی سرم شلوغه!!!!  اگه دیر بهتون سر زدم نزنین پای بیمعرفتی!! ایضا اگه دیر آپ کردم پای تنبلی!!

بازی

نمیدونم کی بود که چند روز پیش دلش مرخصی و استراحت و محو شدن از زندگی میخواست!!!!

اون بیچاره هر وقت دلش هوای یه بریک کوچولو میکنه همون لحظه هزار تا کار از زمین و هوا حواله وجودش میشه!! نوش جونش که نمیتونه دیگه سرشو بخارونه!!

و اما انرژی!!!!!   با اینکه وقتش تا خرخره پر شده اما همین وسطا چند نفر سرنگ به دست دنبالش کردن و انرژی های مثبت رو تزریقوندن!!  یه بوس بدهکاره همه تزریقاتی های محترم اینجایی و اونجایی و مجازی و حقیقی و واگرا و همگرا و مقعر و محدب هست  ! بزنن به حساب..

از طرف دنیا جونم ( کفشدوزک بدون کفش)به این بازی که همه میدونن چیه دعوت شدم ... خب بازی میکنیم :

از کی خوشم میاد از کی خوشم نمیاد ؟؟!!!

۱- از اینکه درباره آدما بگم از این خوشم میاد و از اون خوشم نمیاد ، خوشم نمیاد!!!

۲- عاشق بچه های شیطونی هستم که از در و دیوار و سر و کله همه بالا میرن و آروم قرار ندارن!!

۳-پسر بچه های زیر ۱سال که شلوار جین میپوشن رو خیلی  میدوستم

۴-از آدم مغرور و خودخواه و متکبر و اونایی که همیشه از خودشون متشکرن متنفررررررررررررم!!

۵- از آدمایی که به فکر خودشون نیستن و به خودشون اهمیت نمیدن هم خوشم نمیاد!!

۶- از دخترایی که از بدو تولد  تیپ زنونه میزنن خوشم نمیاد

۷- از دخترایی که میخوان ادای پسرا رو در بیارن ( رفتار و تیپ ) خوشم نمیاد!!

۸- آدمای مولتی مدیا و آچار فرانسه رو خیلی دوست دارم

۹-از آدمای مستقل که همیشه فقط به خودشون وابسته هستن و رو پای خودشونن خیلی خوشم میاد

۱۰-اونایی که تا بهشون میخندی پسر خاله میشن رو دلم میخواد با ماهی تابه بکوبم تو سرشون!

۱۱- از هر کی علافه ( مخصوصا پسر)  دل  خوشی ندارم!

۱۲- از آدم تحصیلکرده بد خط خوشم نمیاد!

۱۳- اونایی که اگه از چیزی  خوششون بیاد به زبون میارن و تعریف کردن از دیگران براشون ذلت نیست رو خییییلی دوست دارم!

۱۴-از مامانایی که به فکر قر و فر دختر بچه هاشون هستن  خیییییلی خوشم میاد

۱۵- آدمایی که اطلاعات دارن یا ندارن ولی در هر بحث و موضوعی خودشونو میندازن وسط و همیشه لنگه دمپایی محافل میباشن       نوچ نوچ نوچ

۱۶-از زن و شوهرایی که تو کوچه و خیابون و هرجای عمومی در حال لاو ترکوندن هستن بدم میاد

۱۷- آدم همیشه ناله و دپ  نهههههههههه

۱۸-آدمای شاد و با نشاط مخصوصا اونایی که با شوخی و خنده و مسخره کردن مشکلاتشون اونا رو حل میکنن رو خیلی دوووووست دارم

۱۹- از اینایی که تا یه چیزی مد میشه میرن دنبالش و به این کاری ندارن بهشون میاد یا نمیاد و اینی که پوشیدن چه کوفتیه زیاد خوشم نمیاد

۲۰- از پسرایی که میخوان جلب توجه کنن و زیادی افه لنگه کفش میان خوشم نمیاد   و بد تر از اون  از دخترایی که تا به  اینجور پسرا میرسن از خود بی خود میشن و هر هر  میخندن و نهایت توجهشون رو به اونا میکنن بددددددددم میاد

۲۱- از مرد زن ذلیل و زن مرد ذلیل  متنفرم

۲۲- از  آدمایی که حواسشون به اطرافشون هست و میدونن دنیا چه خبره و چی داره دور و ورشون میگذره خیلی خوشم میاد

۲۳- دخترا و پسرا و زنا و مردا و پیر زنا و پیر مردایی که به فکر ظاهرشون هم هستن و حداقل سعی دارن که خوش تیپ باشن رو دوست دارم( البته اونایی که روز و شبشون با این فکر میگذره که چه تیپی بزنم و چی بپوشم و چه جوری آرایش کنم  رو دوست ندارم)

۲۴- آدمایی که خلاقیت و فکر نو دارن و دوست ندارن کاری که بقیه انجام دادن رو انجام بدن و دنباله روی بقیه نیستن  رو میدوستم

۲۵- حوصله اونایی که نمیخوان از موضع خودشون کوتاه بیان و به این افتخار میکنن که به حرف خودم مطمئنم و من درست میگم و  انقدر بحث میکنن تا همه رو قانع کنن رو ندارم

۲۶- عاشق دختر بچه هایی هستم  که کلمه گرگ بهشون نسبت داده میشه و زبلن!

۲۷- از آدم منطقی  خیلی خوشم میاد

۲۸- آدمایی که بدفرم غذا میخورن رو ....

۲۹- از افراد ظاهر بین اصلا خوشم نمیاد!

۳۰- از زن و شوهرایی که همیشه همراه و همدل هم هستن و توی جمع همدیگرو ضایع نمیکنن خیلی خوشم میاد

به زور ۳۰ تاش کردم که رسم و رسومات  به هم نخوره!!

چون از این بازی خوشم نمیاد  از طرف من هیچ کس به ادامه اش دعوت نیست!!

 

نقطه

خسته است .

کلافه است .

بی حوصله است .

...

...

به خودش مرخصی داده است .

چند ساعت؟!

چند روز؟!!

چند هفته؟!!!

چند سال؟!!!!!

نمیداند .....

شاید تزریق چند سی سی انرژی معادل چند سرم قندی نمکی باشد!

به دنبالش است.

---------------

تمامی عادت ها مخربند!

خوب یا بدشان هم فرقی نمیکند!

عادت ها آفت این خاکند!

عادت ها شوره زار زندگی ما هستند.

اگر چه به ظاهر خوبیم!

اما گرفتار پاییز عادت ها شده ایم!

ترک عادت ها

یعنی رها شدن از پاییز

یعنی شکفتن!!

* پ.ن: اینو من نگفتم! او گفت و من تنها تایید کردم! در ادامه هم گفت:

در جهان هیچ بیراهه ای وجود ندارد! 

تمامی راهها مستقیم اند!

الا آنکه تو مستقیم نباشی!

-----------------

آقا موشه جونم زحمت کشیده و منو شرمنده کرده ... برداشته آدرس اینجا رو این مدلیش کرده:

www.monzo.coo.ir

گفتم که هم شما بدونین  و هم یه تشکری کرده بوده باشم است هست.

 

 

 

(:(>

هر کی بگه این عکس زشته میام کف پاشو قلقلک میدم!!  مفهوم شد؟؟؟

دیروز این همسایه های ما با این آقا باغبونه همه ریختن توی حیاط ! آویزون این درختا شدن که خرمالو ها رو قبل از هجوم پرندگان بکنن به خورد شکم ها بدن! بهد همین جور کال کال همه رو کندن!!!  تقسیم کردن آوردن در خونه! به هر خانوار قریب به ۷۰-۸۰ تا خرمالو رسید!!!

قبل از این که برن میوه چینی متفق القول گفتن یه مقدار میوه میذاریم بمونه که روزیه پرنده هاست!!!نشون به اون نشونی که بهدش که عملیات هجوم  و غارت به پایان رسید  رفتم  دیدم اون نوک نوک نوک درخت  یه دونه خرمالو مونده! یحتمل دستشون به اون یه دونه نمیرسیده وگرنه  از اینا بعیده  این همه فداکاری!!!  آدم این  افراد پرنده دوست  رو میبینه دیگه نمیتونه در پوست خودش راحت بگنجه!!

بهد یه دقه بعدتر  رفتم  میبینم  شونصد هوار تا گنجیشک و بلبل و سار و اون یکی پرنده ها که نمیدونم اسمش چیه  از قحطی برگشتن ، همه کوپن به دست   ریختن سر اون خرمالو!! یه گیس و گیس کشی راه افتاده بود دیدنی!!  اون وسط قضیه های ناموسی هم هی پیش میومد و دعوا تشدید میشد!!  دیگه آخراش داشتن چشم همدیگرو در میووردن!!  

اونوقت ما این خرمالوهامون رو ظرف ظرف گذاشتیم دم پنجره که برسه!!   بیچاره ها  این دماغاشون رو چسبونده بودن به شیشه .... با یه  حسرتی از پشت شیشه به این خرمالو ها که چشمک میزد نیگا میکردن!!

<><><><><><><> 

یه میوه از تو یخچال برداشتم نوش جون کنم!

شکل پرتقال بود!

بوی نارنگی میداد!

مزه لیمو شیرین داشت!!

هنگ کردم ! بیخیال نوش جان کردن شدم! ترجیحا میوه رو باید کوفت کرد!!  

<><><><><><><> 

این مامان من نمیدونم جدیدا چی کار میکنه!! 

موز همیشه به زور ۳ روز موندگاری داره!

بعد الان ۲ هفته است با روش جدید ایشون موز ها توی یخچاله! هیچ کدوم آخ هم نگفته!!!

حیف که فوت و فن خانه داری رو به این راحتیا لو نمیده و گرنه الان من دیگه اینجا نبودم!!....

<><><><><><><> 

امروز از حموم اومدم!!( الان منظورم این بود که تمیز هم میتونم باشمااا!!)

یه شلوارک  سفید نارنجی پوشیدم! با یه تاپ این رنگی ! بهد روش یه سوییشرت نارنجی پوشیدم!

یه دقه بعد  داداش کوچیکه و آبجی بزرگه و خان داداش و داداشی و خواهر کوچیکه و جناب برادر وسطی و زن داداش و شوهر خواهر اولی و برادر زاده خواهر زاده ها و مامان و بابا و همسایه بالایی و همسایه پایینی و کارگر شهرداری و اکبر آقا و اقدس خانوم و .....  مثل آدم ندیده ها به من خیره شدن!!   ...یه خورده هم اینجوری شدن   میگن : تیپت مثل شنبه شده!!

حالا یکی بیاد به من بگه شنبه تیپش چشه؟؟؟

اصلا شنبه چه تیپیه؟؟

اصلندش من به این خوش تیپی!!!

اصلندش بهدی اینکه من خودم سه شنبه ام اصلندش!!! 

حالا فمیدییییی؟؟؟!!

<><><><><><><> 

من عادت دارم وقتی از پله بالا پایین میرم پامو بذارم لب لب لب لب پله!

این پله های دانشگاهمون لبه هاش همه ابزار خورده و گرده!!

این محلی که دانشگاهمون رو ساختن هم  طبق آمار من جاذبه اش به جای ۱۰ چیزی حدود ۲۰ است.

خب چه توقعی دارین شما!!!

یعنی حق ندارم روزی هزار بار از پله ها قل قل قل بخورم  و پخش زمین بشم؟؟! آیا؟؟؟؟

 بقیه حق دارن هر هر و کر کر به من بخندن؟؟؟؟؟؟؟!!! نوچ نوچ !به هیچ عنوان!!!

اصلا تا حالا شده من از هفشتا پله  بیفتم و کسی هم به من بخنده؟؟  در طول روز راه برم همه مسخره ام کنن؟؟!!  نههههه!! نه نه نه!! اینا همش توهمه!! مال کم خوابیه!

هیچ وقت ممکن نیست چنین چیزی پیش بیاد!!

<><><><><><><> 

یک مو از خرس کندن هم غنیمته!

( یادم نیست دربارش قرار بود چی بنویسم! فقط با این محتوا میخواستم یه چیزی بنویسم!)

<><><><><><><> 

این قسمت بین خودمه و خودش:

خیلی من خدا رو دوسش دارم! مخصوصا این که باهام خیلی هم رفیق شده! فکر میکنم تاثیرات اون همه کار خیر و عمل نیکه که من انجام میدم و ریا هم نمیکنم!!!   کلا ما فی سبیل الله کار انجام میدیم عمو جوون!!  

اون هفته یه چند روزی  بابت چندین تا مسئله بدفرم ریخته بودم به هم!!  زمین و زمان بد رنگ شده بود! حوصله ظاهری داشتم ولی در اصل حوصله و حال و حس حرکت کردن هم نداشتم! میخواستم همه چی رو حذف کنم! حتی خودم!

یه دفعه این خدا کاسه کوزه رو جور کرد یه اتفاقی افتااااااد و یه خبراییی رسییییید که از این رو به اون رو تر شدم!! وااااااااای! خدایا ممنون که این همه خووبی! همیشه وقتی به اینجام میرسه تو  خودتو بهتر نشونم میدی!! خیلی چاکریم!!

خیلی دلم میخواد خوبیهات و همراهیات رو از یاد نبرم و همیشه و همه جا بهت فکر کنم! ولی بعضی وقتا ....

خودت میدونی که جات توی قلبم محفوظ و محکمه!  ولی خودتم  کمکم کن که پررنگ تر ببینمت!! دوست دارم انقدر پر رنگ باشی که هیچ وقت اون فکرا درموردت از ذهنم هم حتی نگذره!!

.........

.....

خدایا خیلی دوستت دارم!!!!!!.......

<><><><><><><> 

نکه خیلی شبا خواب داشتم و ذاتا مرغ بودم! حالا  همون یه ساعتی هم که میام چشمام رو رو هم بذارم این تراکتور و بولدزره میاد قر قر  و تق تق و ویژ ویژ  میکنه که گود همسایه اینوریمون رو برداره!!

آخه الان چه وقت گود برداریه؟؟  تو خونه یک طبقه قدیمی نشسته بودین دیگه! چه مرضیه بکوفین  ۵ طبقه اش کنین؟؟!!   نمیذارن آدم بخوابه دیگه! اه اه اه

ایشالا تراکتورتون سوراخ بشه!!...

 

بعدا نوشت : منظورم از تراکتور لودر بود!!  نگین بیسواته و هیچی حالیش نیست!!  موقعی که اینو مینوشتم از سر  زمین برگشته بودم ( ما کلا هممون کشاورزیم)  جو گرفت اینجوری شد!! سوتیه دیگه! پیش میاد!!!

<><><><><><><> 

 

پس نوشت: نمیدونم چرا گول خوردم و برای کامنتونی تاییدیه گذاشتم!!.. حالا یه مدت اینجوری باشه ببینم چی میشه!!.....

 

 

خر ید

وااااااااااااااااااای! من چقدر این اکبر آقا رو دوستش دارم.....

امروز خسته و تشنه و گشنه داشتم از جلو مغازش رد میشدم...دیدم دستش زیر چونشه نشسته پشت صندوق... یکدفعه در ذهنم این جرقه زده شد که  اینجا سوپر هست و احتمال داره توش یه چیزی پیدا بشه که گرسنگیم رفع بشه ... رفتم تو مغازه! نمیدونستم چی میخوام... سه ساعت با دقت  هویجوری دور و ورم رو دید زدم! انقدر طول کشید که یادم رفت برا چی اومده بودم تو مغازه! .. بهد اکبر آقا گفت : بفرمایید؟ چیزی میخواستی؟؟!! هااان!!!   دیدم ضایست بگم نمیدونم چی میخوام! یه دفعه چشمم به cd خورد! زود یه چند تا فیلم همینجوری برداشتم!( اصلا نمیدونستم این فیلما چی به چیه!!یه چند تا ایرانی برداشتم و چند تا خارجی!)  بعد  اکبر آقا گفت همین؟؟  گفتم نه! یه چند تا بسته شکلات هم گرفتم و زووود زدم بیرون!!

تو راه که داشتم برمیگشتم خونه  تازه فهمیدم چی خریدم!!  من کلا فیلم ببین نیستم!! دوست ندارم! یعنی سالی یه فیلم به زور میبینم...  رسیدم خونه!  چماق به دست همه خانواده رو نشوندم  گفتم باید بشینین فیلم ببینین!!!! من تنهایی  حوصله ندارم ببینم!!  (خب چی کار کنم! پولشو داده بودم! به زور هم که شده باید میدیدم دیگه!!! ) حالا اونا فکر کرده بودن بعد یه عمر من رفتم فیلم خریدم   چی چی هست ... زهی خیال باطل!!!

عججججب فیلمی بوووودا!!!  یعنی انصافا هر کی ندیده زود بره از زیر سنگ هم که شده پیدا کنه !!! از دست ندینا!!    کارگردانی، موضوع، بازی ، بازیگر و....  حرف ندااااشت!!!!!!!!!  قلقک رو میگم! اصلا هم لگن نبود!!!  اصلا هم درپیت نبود!!  ... ولی نمیدونم چرا  تا آخر فیلم من به تنهایی  اینجوری بودم    بودم و بقیه یه نیگا به من میکردن اینجوری بعدش یه نیگا به فیلم میکردن  اینجوری ... اصلا بعضیا  بلد نیستن ابراز احساسات کنن!!! اه اه اه!!!  متاسفانه احساساتشون قاطی کرده بووود!! من نگرانم برا خانوادم!!  در موقع خنده اشک بر رخسارشان جاری بوود...

اصولا من توی فیلم پیشنهاد کردن خیلی موفقم!!!  یه بار هم دوستام رو کشوندم بردم سینما فیلم معادله! بعد دیگه نمیگم  چی شد...(متاسفم که خاطرات تلختون زنده شد! هر چی خاک اون مرحومه بقای عمر شما باشه)  حالا اگه فیلم میخواین  یا قصد خرید کردن دارین من پایه ام!! جون داداش تعارف نداشته باشینا!!

پ . ن : اکبر آقا سوپر مارکته محلمونه! سن پدر بزرگ پدر پدر جد قلقلک میرزا رو هم داره!!!! خیلی هم دوست داشتنیه! دوسش هم داررررم!!

---------------------

امروز بعد از این همه وقت ( دقیقا سه روز و سه ساعت) من موفق شدم برم حممووووم!!!  شکل روغن نباتیه نیم جامد  کپک زده شده بودم!!

یه ۲ ساعتی تو حموم بودم! اومدم بیرووون!!  سوووت و کففففففف و جیییییییغ !!!   به همه محل فهموندم که من الان یک عدد گیلاس تمیز هستم  و دیگه میتونم بدون همراهی مگس ها به زندگی ادامه بدم ...

بهدش که از پز دادن خسته شدم و دل همه رو سوووزووندم،رفتم مثل دختر خانوم های گل و پاکیزه و مو تمیز  و دلبر و اینا موهام رو سشوار کشیـــــــدم.. خشک کـــــــــردم... خوکشل کردم!!!  بعد دیگه در همین حد!! بیشتر نشد!  چرا که دیری نپایید که روزگار چهره بیریختش رو بر من نمایان ساخت ...  تازه موهام خشک شده بووود که از ته ته دلم  فریاد کشیدم : پروردگارا! بارالها!!!  آخههههه چرا؟؟!!...... جل الخالق!! قبلنا  موهام زود چرب میشد! ولی نه دیگه انقدر زود!!  حداقل یه دو سه ساعتی موی تمیز داشتم!!!  موهام از قبلش هم چرب تر شده بووود!!! ایندفعه انگار کله ام از تو خمره روغن مایع خارج شده!!!  و دوباره صدای ویز ویز مگس ها به گووووش میرسید!!!

خداوند باره دگر نشانه ها را بر من عرضه داشت و مسیرم به حمام افتاد!!   ناگهان چمشم حقیقتی تلخ را کشفید!     هی زیر دوش که بودم میدیدم این شامپو کف نمیکنه ها! ولی پیش خودم میگفتم موهام انقدر کثیفه که کف رو خنثی کرده!!    بهد با این کشف بزرگ ملتفت شدم که به جای شامپو  ، نرم کننده به موهام زدم!!!!  و عیب از موهام نیست!! خدا رو شکر  که هیچ عیب و ایرادی ندارم!!

--------------------

هر روز توی مسیرم یه دختر بچهه از این دست فروشا هست که میاد  التماس میکنه از من خرید کنید.. منم میپیچونمش و راهم رو ادامه میدم...   امروز  با یه مظلومیت و معصومیتی  اومد گفت: چسب میخری؟؟!!  گفتم نه!!  گفت: آخه چرا!!! تو که هر روز مییگیی نه!! خب یه بار بخر دیگه!! (انقدر این صحنه و لحنش دلخراش بود که توصیه میکنم  افراد ضعیف القلب  این چند خط رو نخونن)... یه جوری تو چشام نیگام کرد که آه از نهادم بلند شد!!  یه ذره دیگه ادامه میداد مثل اینا که شیر فلکه چشمشون نشتی داره ، شروع میکردم  همون وسط خیابون به آبغوره گرفتن !!  احساسات لطیفم خرم کرد یه چندین تا بسته چسب خریدم!!  همش هم از این رنگی رنگیاست!!!   هم اکنون مفتخرم که این همه چسب دارم !!!!   تو رو خدا تا مامانم ندیده من باز آت آشغال خریدم هر جاتون زخمیه بیارین من چسب کاری کنم اینا تموم بشه!!.... الان یاریه سبز میخوام!!! آبی هم بود مورد نداره..

-------------------

هیییییییی!!آخ جووووووون!!!!!!   این همه جوووراب خریدم!! 

 جون شما هر کی دلش نسوخت بگه که فندک بیارم!!  دل نسوخته کسی بیرون بره ناراحت میشما!!

 

------------------

یه چند روزیه الکی الکی خوشم!! یعنی زیادی خوشم!!  همش  اینجوریم    

مثلا دارم  وسط خیابون راه میرم! تو تخم چشم ملت نیگا میکنم  هر هر میخندم!!   ......

کسی پیشنهادی برای رفع این مشکل نداره؟؟!!!!!!