هستم!

 

وااااای! من نبودم چقدر دلتون برام تنگ شدهههههه!!!!!   خب  من الان اومدم و دلاتونو بکشین که تنگ شدن دیگه بسه!!

نبودم که نبودم!!!!  باید توضیح بدم که این چند وقته کجا بودم؟؟؟!!!    عمرااا!!!

****************

چند روز پیش سر کلاس ریاضی نشسته بودیم!!! استاد سخت مشغول بود و ما توی درس غرق شده بودیم !! همینجور که در بحر مواج علم دست و پا میزدم زیر لب زمزمه میکردیم  خدایا از آسمون برامون یه غریق نجات  عنایت فرما!!! در همین حین در کلاس باز شد و یک فروند دختر خانوم ناز و دلبر و تو دل برو( آقایون میدونن کدوما رو میگم!!) هراسان از در کلاس پرتاب شد تو!!! و ما را در لطف و کرم خداوندگار متعجب نمود!!  بهدش  یه تیم  ویژه با زره و کلاه خود و نیزه و سپر وارد شد و متواری که به کلاس شیرین ریاضی پناهنده شده بود رو کت بسته دستگیر کردند و بردند!!!  و ما بار دیگر  غرق دریا شدیم و  به این نتیجه رسیدیم که  در سالیان پیش پیامبرمان چه نیک فرمودند که   شنا    یاد بگیرید و رستگار شوید!!!  حالا قضیه این دختره چی بود:

ایشون آرایش داشته!!! بسی  خیلییییی زیااااد  غلیظ تر از غلیظ و  در موقع ورود به دانشگاه گویا تازه از خمره رنگرزی بیرون آمده بوده است!!  این حراست دانشگاه ما هم در سختگیری زبانزد خاص و عام است!!  یعنی  یه چیزی  خیلی فراتر از گشت های  داخل شهر!!  مثلا حتی مانتوی رنگی  خلاف مقرراته و اگه کسی بپوشه میگیرنش و کلی چیزای دیگه!!  خوولاصه  این صورتک رنگین کمانی  دم در گیر میوفته!! دفعه اولش هم نبوده!! دیگه باز ازش تعهد میگیرن و مجبورش میکنن آرایشش رو پاک کنه و بعد کلی گیر آزادش میکنن!! ( دقیقا  برخوردشون اینجوریه که انگار  مجرم  گرفتن!!)   اینم  یه طبقه میاد بالا!!  دلش یه دقیقه طاقت نمیاره  بیرنگ بمونه!!  همون وسط راهرو  مشغول آرایشیدن میشه!!  از قضا این  رئیس اصلی حراست که از این حاج آقا بلاهاست داشته رد میشده!!  تا همدیگرو میبینن  این دختره احمق فرار میکنه  میبینه ته راهرو  بن بسته!!  در کلاس ما رو باز میکنه میاد تو که مثلا نمیدونم چی بشه!!!! حالا من هر چی فکر میکنم نمیفهمم چرا این انقدر عقلش کوچیکه که اینکارو کرده!!!  پشت سرش هم گارد دانشجویی ریختن تو و بردنش!!!  میخواستن اخراجش کنن!! بعد سحر خانوم خیلی مغمون و پشیمون شده!! کلی گریه کرده!!  خدا پیغمبرو  وسط آورده!! جد و آبائشان رو میاره جلو چششون!! یه کاری میکنه  رئیس حراست هم میشینه پا به پاش به گریه کردن!! ( حالا من میگم شما دیگه باور نکنین!!)  در نهایت از اخراج نجات میابد و  تعهد  گنده ای ازش میگیرن و بهش یه چادر میدن  میگن  از این پس این چادر انیس و مونس توست ای دخترم!!!  دیگه از چادر سر کردنش هیچی نمیگم که  با این وضعیت از اون روز تا حالا اعصابم خورده!!!   چادر تنبیه است آیا؟؟!!!! این حامیان سلامت جامعه ، اسلام و دین و ایمان رو با این کاراشون  فرستادن توی....

بگذریم!!

****************

سر ظهر تنهایی رفتم توی یه رستوران خلوت!!  یعنی کاملا مشخص بود که الان من تنها اومدم و هیچ کس هم قرار نیس پشت سرم همراهم باشه و بیاد تو!!!

۱۵ تا ساندویچ سفارش دادم!!

پولشو دادم!!

آقاهه برگشته میگه : میبری؟؟

یه خورده نیگاش کردم !!  گفتم : نه!!!!!! میشینم میخورم!!!

بازم نفهمید  چی به چیه!!!

****************

جمعه گذشته جمعیت رفیقان شفیق بنده اولین تلفات جانی مالی را صادر نمود!!!  نرگس جان که به هیچ وجههههه قصد تاهل نداشت خیلی نوستالژیک و در طی عمل انجام شده و به زور  چاقوی ضامن دار پدرش  بر سر سفره عقد نشست !!!  فقط تنها نکته مبهم اینه که چرا در تمام این مدت که انقدر نمیخواست ازدواج کنه و زور بالاسرش بود و یه چشمش اشک بود یه چشمش خون،  نیشش  تا بنا گوشش باز بود و قند تو دلش آب میکردن!!!!؟؟!!!  بهد تازه  همه دوستان رو هم  تشویق میکرد که  زود باشین مزدوج بشین!!!  خیلی خوبه!!!  خیلی خوش میگذره!!!  خدا از سر تقصیراتش بگذره که ما رو  اغفال کرد! الان هممون ترشیدیم  و خودش  در کنار همسر عزیزش داره بهمون میخنده!!!!

ما دوستان عزیزش هم تا تونستیم عشقمون رو قلنبه کردیم  یه نیم سکه خریدیم شب نامزدی گذاشتیم توی کاسشون که اول جوونی دست و بالشون رو گرفته باشیم با بدبختی زندگی نکنن بیچاره ها!! و بقیه جوونا هم تشویق بشن  به امر مقدس ازدواج!! ( از سرش هم زیاده!!)

اولین باری بود که در نقش دوست عروس در مجلش حضور یافته بودم!!!  کلی جو گیر بودم که الان من باید چی کار کنم؟؟!! خوب شد حالا مادر شوهر نبودم وگرنه خدا میدونست چی بر سرم میاد!!

با این کفشای پاشنه انقدری هی از این ور رفتم اونور!! از اون ور رفتم اونور تر!! از کنار رفتم وسط! از وسط رفتم کنار!! از پله ها پریدم!! اصلا هم توجه نکردم که این چیزی که الان پام هست با اون کفش اسپرتا که همیشه میپوشم فرق داره عزیز دلم!!  بهد نتیجه این شد پام پیچ خورد!!  از شنبه تا حالا  توانایی راه رفتنم مختل شده!!!   در کل ۱۰۰ تومن دادیم یه نیم خریدیم براش!! الان من از اول هفته فقط ۵۰ تومن پول رفت و آمد دادم!! تازه اگه هزینه فردا رو هم حساب کنیم میشه ۵۸ تومن!!!   خدا ازت نگذره نرگگگس!!!   بد بخت شدم!!!! الان چه وقت نامزدی گرفتن بود!!!! از اولش فقط چیزی که از دوستی با این بشر نصیبمون شد ضرر بوده!!! برای ۲ ساعت نامزدی حالا معلوم نیست تا کی باید پیاده بشیم!!!  خداکنه زود بچه دار نشن!!!  باز باید پول بدیم برا بچشون هم کادو بخریم!!!  تازه اگه به این نرگسه   توی دهن بچش میندازه به ما بگه خاله!!  خاله گفتن همانا و هزینه قاقالیلی و خرت و پرت  پیاد ه شدن همانا!!!  ...

پ.ن: انقدر ننه من غریبم بازی در آوردم که همین الان از کمیته امداد زنگ زدن میگن شما سریعا باید تحت پوشش ما قرار بگیرین!!! از من انکار و از اونا اصرار!! تازه میگن  کمک هزینه ازدواج هم میدن!!!

پ.ن بعدی: خواننده باید عاقل باشه!!!  در غیر اینصورت  نرگس و پدرش و پدرم به جون من میوفتن!!! رسما برای هیچ کدوم آبرو نذاشتم!!

 

 ****************

امتحاااااان دارم!!  اسمش نیم ترم یا همون مید ترمه!!   اصولا از وقتی بوده این بوده که من  موقع امتحانا همه کار میکنم به جز درس خوندن!!!  الان این آپ کردنم هم از همین امر نشئت میگیره!!

هر چی بیشتر بگم میخونم و خودمو از عالم و آدم بکشم کنار  کمتر درس میخونم !!!  همینجوری بیخیالش که بشم هم بیشتر درس میخونم هم نمره ام بهتر میشه!!! 

حالا که چی؟؟!!

 

 

۵شنبه جمعه را چگونه گذراندید؟!! آیا؟؟!!

 

اینجوریا بود که با بروبچز یه دفعه فیلمون یاد هندوستان کرد و دلمون برای یکدگر اندازه گنجشک تازه از تخم دراومده شد و توبره ها رو بر دوش انداخته و 50 نفری جمع شدیم و ۵شنبه رفتیم فشم!! ( زود نوشت : قشم نه!!! فشم یه منطقه کوهستانی ییلاقی اطرافه تهرانه!!!  گفتم که بعضیا بدونن!!!)

اولش که رسیدیم  nهزار متر ارتفاع کوه  از این کوه پیچ پیچیا رو  با  پای پیاده!! (چه مشقتی ما کشیدییییم!!) رفتیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم  به آدمدونی ( همون ساختمون !)   بعدش چون همه یه پا کوهنورد و ورزشکاریم و آخر آمادگی بدنی !! یک عالمه وقت ولو شدیم و  به طرز فجیع خاله زنک گشتیم !!

آخر شب من دیدم شب جمعه است !! به خیر اموات یه بازی پیشنهاد دادم ( رد کن بره)!!

انقدر وسط بازی جیغ زدیم  که تارهای صوتیمون جهش ژنتیکی پیدا کرد! آخراش صدای خر میدادیم!!  تا تونستیم هم خندیدیم! لب هامون بعد بازی ۳ برابر کش اومده بود!!!!

از همه بدتر عمق فاجعه بود!!!! که صبح شنبه  خودش رو نمایان ساخت!! از ناحیه نشیمنگاه  فرسایش یافته بودیم!!!  طبق آخرین آمار  قریب به خیلیا  توانایی نشستن رو از دست داده بودن!!! من یکی که اشکم در اومد سر کلاس روی صندلی نشستم!!

بعد دیگه تا ۶ صبح داشتیم  میخندیدیم و میزدیم تو سر و کله همدیگه و  انگشتمون رو میکردیم تو چشم بغل دستیمون و گیس روبروییمونو میکشیدیم و.....

صبح زود کله سحر هوا گرگ و میش ساعت ۹ صبح از خواب بیدار شدیم ... همه رفتن کوه  فقط ۳ تا کوزت  (گیلاسی ++)  موندن سفره صبحانه رو جمع کردن !!!!!  بعدش  چند تا برگشتن خبر آوردن هوا اون بالاها سرده!!!   ما هم اندازه خرس کوهی بنفش راه راه لباس پوشیدیم که یه وقت خدایی نکرده زبونم لال یخ نکنیم!! و بالاخره پیش به سوی اون بالاها راه افتادیم!!  انقدر لباس پوشیده بودیم که من دماغم میخارید نمیتونستم دستم رو تا اون بالا بیارم چه برسه به اینکه قرار بود کل هیکل رو تا نوک کوه برسونم!! مثل آدم آهنیه بیش فعال با هر بدبختی بود پرچم رو اون بالا زدیم و برگشتیم!!!

جای همه خالی یه دست فوتبال زدیم هلووووو!!!  با نتیجه ۱۲- ۵  تیم ما  باخت!!! حالا همچین اختلافی هم نیستا!!!   

این زمینمون شکل قیف بود!!!!زمین تیم ما نصف اونا هم نبود!!! بعد ما ۷ تا بودیم اونا ۶ تا !!! حالا از این ۷ تا ۳ تامون توی دروازه بودیم!!!اینو گفتم که همه بفهمن ما عمدا گل میخوردیم که تیم مقابل نگه شما خیلی قوی هستین و جر زنی شده!!!!! اصلندش هم ما  شکل تور ماهیگیری نشده بودیم!!!!!

این توپی که باهاش گل کوچیک بازی کردیم سایز نخود فرنگی  کال بود!!!  غرق بازی که میشدیم   با خیلی توجه  فقط میتونستیم پای اون یکی رو شوت کنیم!! همش پاهامون قاطی میشد!! الان من اومدم خونه جورابم رو در آوردم میبینم یه پام ۲ تا قوزک داره  اون یکی پام هم شصتش  با یکی عوض شده!! از یابنده تقاضا میشود با پیک موتوری  شصت من رو به دم در خونمون ارسال کند!

از آت و آشغال خوردن هم چیزی نگم بهتره!!! خدا خیرمون بده ان شاالله که هرچی چیپس و پفک و شکلات و ... توی بقالیای تهران بود بار زدیم بردیم اون بالا کوفت کردیم!!!  یه گیلاسی هم داریم  هر خوراکی بدی دستش تا تهش رو در نیاره و لیس نزنه کاغذش رو زمین نمیذاره!!! همش هم به خاطر اینه که اسراف نشه!!! خیر ببینه ایشالا!!!     .....  راستی اینم بگم!!   : اون بالای کوه این بسته مانچی رو باز کردیم!! هر یه دونه که میخوردیم تا کجامون میسوخت!!!  تند بوداااااا!!!!  همه سیاه و کبود شده بودن از شدت تندی ولی هیچ کس کم نمیاورد و میخوردن همه!!!  آب هم که در دسترس نبود!!!  ناگهان یک ظرف ماست موسیر پیدا کردیم!!!!  دیگه هیچ کس طاقت نیاورد و  از شدت سوزش نمیدونستیم ماست رو داریم توی کجامون میکنیم!!  ( منظورم چشم و گوش و دماغ بود!!)

خووولاصه این هله هوله ها رو تا جایی که جا داشتیم وارد بدن کردیم!!  موقع برگشت هم لواشک به دست گرفتیم که  عملیات جنبش فک همچنان تداوم داشته باشه!!!   توی این پیچ پیچ جاده  حس میکردم توی دل و رودم میکسر و جارو برقی روشنه!!! با دوستان جملگی حال تهوععععع پیدا کرده بودم!! هر یه پیچ که از جاده رد میکردیم خدا خدا میکردیم که از آسیب های بهداشتی فرد کناریمون در امان باشیم!!!  آخرش  زنده رسیدیم خونمون!!

 همین !!!! خیلی خوش گذشت!!  جای هیچ کس هم خالی نبود!

پ.ن ۱ : این چند روزه خیلی سرم شلوغه!!!!  اگه دیر بهتون سر زدم نزنین پای بیمعرفتی!! ایضا اگه دیر آپ کردم پای تنبلی!!

بازی

نمیدونم کی بود که چند روز پیش دلش مرخصی و استراحت و محو شدن از زندگی میخواست!!!!

اون بیچاره هر وقت دلش هوای یه بریک کوچولو میکنه همون لحظه هزار تا کار از زمین و هوا حواله وجودش میشه!! نوش جونش که نمیتونه دیگه سرشو بخارونه!!

و اما انرژی!!!!!   با اینکه وقتش تا خرخره پر شده اما همین وسطا چند نفر سرنگ به دست دنبالش کردن و انرژی های مثبت رو تزریقوندن!!  یه بوس بدهکاره همه تزریقاتی های محترم اینجایی و اونجایی و مجازی و حقیقی و واگرا و همگرا و مقعر و محدب هست  ! بزنن به حساب..

از طرف دنیا جونم ( کفشدوزک بدون کفش)به این بازی که همه میدونن چیه دعوت شدم ... خب بازی میکنیم :

از کی خوشم میاد از کی خوشم نمیاد ؟؟!!!

۱- از اینکه درباره آدما بگم از این خوشم میاد و از اون خوشم نمیاد ، خوشم نمیاد!!!

۲- عاشق بچه های شیطونی هستم که از در و دیوار و سر و کله همه بالا میرن و آروم قرار ندارن!!

۳-پسر بچه های زیر ۱سال که شلوار جین میپوشن رو خیلی  میدوستم

۴-از آدم مغرور و خودخواه و متکبر و اونایی که همیشه از خودشون متشکرن متنفررررررررررررم!!

۵- از آدمایی که به فکر خودشون نیستن و به خودشون اهمیت نمیدن هم خوشم نمیاد!!

۶- از دخترایی که از بدو تولد  تیپ زنونه میزنن خوشم نمیاد

۷- از دخترایی که میخوان ادای پسرا رو در بیارن ( رفتار و تیپ ) خوشم نمیاد!!

۸- آدمای مولتی مدیا و آچار فرانسه رو خیلی دوست دارم

۹-از آدمای مستقل که همیشه فقط به خودشون وابسته هستن و رو پای خودشونن خیلی خوشم میاد

۱۰-اونایی که تا بهشون میخندی پسر خاله میشن رو دلم میخواد با ماهی تابه بکوبم تو سرشون!

۱۱- از هر کی علافه ( مخصوصا پسر)  دل  خوشی ندارم!

۱۲- از آدم تحصیلکرده بد خط خوشم نمیاد!

۱۳- اونایی که اگه از چیزی  خوششون بیاد به زبون میارن و تعریف کردن از دیگران براشون ذلت نیست رو خییییلی دوست دارم!

۱۴-از مامانایی که به فکر قر و فر دختر بچه هاشون هستن  خیییییلی خوشم میاد

۱۵- آدمایی که اطلاعات دارن یا ندارن ولی در هر بحث و موضوعی خودشونو میندازن وسط و همیشه لنگه دمپایی محافل میباشن       نوچ نوچ نوچ

۱۶-از زن و شوهرایی که تو کوچه و خیابون و هرجای عمومی در حال لاو ترکوندن هستن بدم میاد

۱۷- آدم همیشه ناله و دپ  نهههههههههه

۱۸-آدمای شاد و با نشاط مخصوصا اونایی که با شوخی و خنده و مسخره کردن مشکلاتشون اونا رو حل میکنن رو خیلی دوووووست دارم

۱۹- از اینایی که تا یه چیزی مد میشه میرن دنبالش و به این کاری ندارن بهشون میاد یا نمیاد و اینی که پوشیدن چه کوفتیه زیاد خوشم نمیاد

۲۰- از پسرایی که میخوان جلب توجه کنن و زیادی افه لنگه کفش میان خوشم نمیاد   و بد تر از اون  از دخترایی که تا به  اینجور پسرا میرسن از خود بی خود میشن و هر هر  میخندن و نهایت توجهشون رو به اونا میکنن بددددددددم میاد

۲۱- از مرد زن ذلیل و زن مرد ذلیل  متنفرم

۲۲- از  آدمایی که حواسشون به اطرافشون هست و میدونن دنیا چه خبره و چی داره دور و ورشون میگذره خیلی خوشم میاد

۲۳- دخترا و پسرا و زنا و مردا و پیر زنا و پیر مردایی که به فکر ظاهرشون هم هستن و حداقل سعی دارن که خوش تیپ باشن رو دوست دارم( البته اونایی که روز و شبشون با این فکر میگذره که چه تیپی بزنم و چی بپوشم و چه جوری آرایش کنم  رو دوست ندارم)

۲۴- آدمایی که خلاقیت و فکر نو دارن و دوست ندارن کاری که بقیه انجام دادن رو انجام بدن و دنباله روی بقیه نیستن  رو میدوستم

۲۵- حوصله اونایی که نمیخوان از موضع خودشون کوتاه بیان و به این افتخار میکنن که به حرف خودم مطمئنم و من درست میگم و  انقدر بحث میکنن تا همه رو قانع کنن رو ندارم

۲۶- عاشق دختر بچه هایی هستم  که کلمه گرگ بهشون نسبت داده میشه و زبلن!

۲۷- از آدم منطقی  خیلی خوشم میاد

۲۸- آدمایی که بدفرم غذا میخورن رو ....

۲۹- از افراد ظاهر بین اصلا خوشم نمیاد!

۳۰- از زن و شوهرایی که همیشه همراه و همدل هم هستن و توی جمع همدیگرو ضایع نمیکنن خیلی خوشم میاد

به زور ۳۰ تاش کردم که رسم و رسومات  به هم نخوره!!

چون از این بازی خوشم نمیاد  از طرف من هیچ کس به ادامه اش دعوت نیست!!

 

نقطه

خسته است .

کلافه است .

بی حوصله است .

...

...

به خودش مرخصی داده است .

چند ساعت؟!

چند روز؟!!

چند هفته؟!!!

چند سال؟!!!!!

نمیداند .....

شاید تزریق چند سی سی انرژی معادل چند سرم قندی نمکی باشد!

به دنبالش است.

---------------

تمامی عادت ها مخربند!

خوب یا بدشان هم فرقی نمیکند!

عادت ها آفت این خاکند!

عادت ها شوره زار زندگی ما هستند.

اگر چه به ظاهر خوبیم!

اما گرفتار پاییز عادت ها شده ایم!

ترک عادت ها

یعنی رها شدن از پاییز

یعنی شکفتن!!

* پ.ن: اینو من نگفتم! او گفت و من تنها تایید کردم! در ادامه هم گفت:

در جهان هیچ بیراهه ای وجود ندارد! 

تمامی راهها مستقیم اند!

الا آنکه تو مستقیم نباشی!

-----------------

آقا موشه جونم زحمت کشیده و منو شرمنده کرده ... برداشته آدرس اینجا رو این مدلیش کرده:

www.monzo.coo.ir

گفتم که هم شما بدونین  و هم یه تشکری کرده بوده باشم است هست.

 

 

 

(:(>

هر کی بگه این عکس زشته میام کف پاشو قلقلک میدم!!  مفهوم شد؟؟؟

دیروز این همسایه های ما با این آقا باغبونه همه ریختن توی حیاط ! آویزون این درختا شدن که خرمالو ها رو قبل از هجوم پرندگان بکنن به خورد شکم ها بدن! بهد همین جور کال کال همه رو کندن!!!  تقسیم کردن آوردن در خونه! به هر خانوار قریب به ۷۰-۸۰ تا خرمالو رسید!!!

قبل از این که برن میوه چینی متفق القول گفتن یه مقدار میوه میذاریم بمونه که روزیه پرنده هاست!!!نشون به اون نشونی که بهدش که عملیات هجوم  و غارت به پایان رسید  رفتم  دیدم اون نوک نوک نوک درخت  یه دونه خرمالو مونده! یحتمل دستشون به اون یه دونه نمیرسیده وگرنه  از اینا بعیده  این همه فداکاری!!!  آدم این  افراد پرنده دوست  رو میبینه دیگه نمیتونه در پوست خودش راحت بگنجه!!

بهد یه دقه بعدتر  رفتم  میبینم  شونصد هوار تا گنجیشک و بلبل و سار و اون یکی پرنده ها که نمیدونم اسمش چیه  از قحطی برگشتن ، همه کوپن به دست   ریختن سر اون خرمالو!! یه گیس و گیس کشی راه افتاده بود دیدنی!!  اون وسط قضیه های ناموسی هم هی پیش میومد و دعوا تشدید میشد!!  دیگه آخراش داشتن چشم همدیگرو در میووردن!!  

اونوقت ما این خرمالوهامون رو ظرف ظرف گذاشتیم دم پنجره که برسه!!   بیچاره ها  این دماغاشون رو چسبونده بودن به شیشه .... با یه  حسرتی از پشت شیشه به این خرمالو ها که چشمک میزد نیگا میکردن!!

<><><><><><><> 

یه میوه از تو یخچال برداشتم نوش جون کنم!

شکل پرتقال بود!

بوی نارنگی میداد!

مزه لیمو شیرین داشت!!

هنگ کردم ! بیخیال نوش جان کردن شدم! ترجیحا میوه رو باید کوفت کرد!!  

<><><><><><><> 

این مامان من نمیدونم جدیدا چی کار میکنه!! 

موز همیشه به زور ۳ روز موندگاری داره!

بعد الان ۲ هفته است با روش جدید ایشون موز ها توی یخچاله! هیچ کدوم آخ هم نگفته!!!

حیف که فوت و فن خانه داری رو به این راحتیا لو نمیده و گرنه الان من دیگه اینجا نبودم!!....

<><><><><><><> 

امروز از حموم اومدم!!( الان منظورم این بود که تمیز هم میتونم باشمااا!!)

یه شلوارک  سفید نارنجی پوشیدم! با یه تاپ این رنگی ! بهد روش یه سوییشرت نارنجی پوشیدم!

یه دقه بعد  داداش کوچیکه و آبجی بزرگه و خان داداش و داداشی و خواهر کوچیکه و جناب برادر وسطی و زن داداش و شوهر خواهر اولی و برادر زاده خواهر زاده ها و مامان و بابا و همسایه بالایی و همسایه پایینی و کارگر شهرداری و اکبر آقا و اقدس خانوم و .....  مثل آدم ندیده ها به من خیره شدن!!   ...یه خورده هم اینجوری شدن   میگن : تیپت مثل شنبه شده!!

حالا یکی بیاد به من بگه شنبه تیپش چشه؟؟؟

اصلا شنبه چه تیپیه؟؟

اصلندش من به این خوش تیپی!!!

اصلندش بهدی اینکه من خودم سه شنبه ام اصلندش!!! 

حالا فمیدییییی؟؟؟!!

<><><><><><><> 

من عادت دارم وقتی از پله بالا پایین میرم پامو بذارم لب لب لب لب پله!

این پله های دانشگاهمون لبه هاش همه ابزار خورده و گرده!!

این محلی که دانشگاهمون رو ساختن هم  طبق آمار من جاذبه اش به جای ۱۰ چیزی حدود ۲۰ است.

خب چه توقعی دارین شما!!!

یعنی حق ندارم روزی هزار بار از پله ها قل قل قل بخورم  و پخش زمین بشم؟؟! آیا؟؟؟؟

 بقیه حق دارن هر هر و کر کر به من بخندن؟؟؟؟؟؟؟!!! نوچ نوچ !به هیچ عنوان!!!

اصلا تا حالا شده من از هفشتا پله  بیفتم و کسی هم به من بخنده؟؟  در طول روز راه برم همه مسخره ام کنن؟؟!!  نههههه!! نه نه نه!! اینا همش توهمه!! مال کم خوابیه!

هیچ وقت ممکن نیست چنین چیزی پیش بیاد!!

<><><><><><><> 

یک مو از خرس کندن هم غنیمته!

( یادم نیست دربارش قرار بود چی بنویسم! فقط با این محتوا میخواستم یه چیزی بنویسم!)

<><><><><><><> 

این قسمت بین خودمه و خودش:

خیلی من خدا رو دوسش دارم! مخصوصا این که باهام خیلی هم رفیق شده! فکر میکنم تاثیرات اون همه کار خیر و عمل نیکه که من انجام میدم و ریا هم نمیکنم!!!   کلا ما فی سبیل الله کار انجام میدیم عمو جوون!!  

اون هفته یه چند روزی  بابت چندین تا مسئله بدفرم ریخته بودم به هم!!  زمین و زمان بد رنگ شده بود! حوصله ظاهری داشتم ولی در اصل حوصله و حال و حس حرکت کردن هم نداشتم! میخواستم همه چی رو حذف کنم! حتی خودم!

یه دفعه این خدا کاسه کوزه رو جور کرد یه اتفاقی افتااااااد و یه خبراییی رسییییید که از این رو به اون رو تر شدم!! وااااااااای! خدایا ممنون که این همه خووبی! همیشه وقتی به اینجام میرسه تو  خودتو بهتر نشونم میدی!! خیلی چاکریم!!

خیلی دلم میخواد خوبیهات و همراهیات رو از یاد نبرم و همیشه و همه جا بهت فکر کنم! ولی بعضی وقتا ....

خودت میدونی که جات توی قلبم محفوظ و محکمه!  ولی خودتم  کمکم کن که پررنگ تر ببینمت!! دوست دارم انقدر پر رنگ باشی که هیچ وقت اون فکرا درموردت از ذهنم هم حتی نگذره!!

.........

.....

خدایا خیلی دوستت دارم!!!!!!.......

<><><><><><><> 

نکه خیلی شبا خواب داشتم و ذاتا مرغ بودم! حالا  همون یه ساعتی هم که میام چشمام رو رو هم بذارم این تراکتور و بولدزره میاد قر قر  و تق تق و ویژ ویژ  میکنه که گود همسایه اینوریمون رو برداره!!

آخه الان چه وقت گود برداریه؟؟  تو خونه یک طبقه قدیمی نشسته بودین دیگه! چه مرضیه بکوفین  ۵ طبقه اش کنین؟؟!!   نمیذارن آدم بخوابه دیگه! اه اه اه

ایشالا تراکتورتون سوراخ بشه!!...

 

بعدا نوشت : منظورم از تراکتور لودر بود!!  نگین بیسواته و هیچی حالیش نیست!!  موقعی که اینو مینوشتم از سر  زمین برگشته بودم ( ما کلا هممون کشاورزیم)  جو گرفت اینجوری شد!! سوتیه دیگه! پیش میاد!!!

<><><><><><><> 

 

پس نوشت: نمیدونم چرا گول خوردم و برای کامنتونی تاییدیه گذاشتم!!.. حالا یه مدت اینجوری باشه ببینم چی میشه!!.....